پارت۲۶(دردعشق)
از زبان تهیونگ
بازهم مسئول صبحانه من بودم دونه به دونه بهشون نون تست رو میدادم کل این زندان رو ما سه نفر اداره می کنیم (تهیونگ و جیمین و کوک)
همیشه کارا پیش ا/ت می نشست ولی امروز خبری از ا/ت نبود خوب همه جا رو نگاه کردم ولی ا/ت رو ندیدم
نون تست رو دادم به جونگ کوک که گفت: یبار کارتو خودت انجام بده همش من بجای تو این کارو می کنم
گفتم: الان کار مهم تری دارم
دیگه چیزی نگفتم و رفتم سمت اتاق کارا و ا/ت داخل رو نگاهی انداختم
اثری از ا/ت نبود
داشتم عصبی میشدم مگه کجا رفته؟
بدو بدو به سمت غذا خوری رفتم
ممکنه ا/ت فرار کرده باشه؟
رفتم پیش جیمین و گفتم: ا/ت نیس!
جونگ کوک اومد پیشمون که جیمین با عصبانیت گفت : کجا رفته یعنی؟
جونگ کوک پوزخندی زد و گفت: نکشین خودتون رو توی انفرادیه
چشم غوره رفتم و گفتم: میمردی زودتر بهمون می گفتی؟
خندید و گفت: نگا کن چطوری عاشق شدی
گفتم: بحث عاشق شدن نیست اگه فرار کنه هممنون نابود میشیم میدونی که
شماره اتاق رو ازش پرسیدم و رفتم دنبال ا/ت
نون تست هارو هم با خودم آورده بودم حتما از دیروز هیچی نخورده ته دلم نگرانی کوچیکی بود
رسیدم به اتاق و در رو باز کردم
تاریکِ تاریک بود که همزمان با باز شدن در صدای جیغ خفیف ا/ت هم اومد
لامپ رو روشن کردم و با چیزی که دیدم یه دنیا رو سرم خراب شد
ا/ت رو به صندلی بسته بودن یعنی انقد فکر می کنن خطرناکه؟
رفتم نزدیک و کنارش رو زانو هام نشستم که با چشمای خسته ای نگاهم میکرد که زیرشون گود شده بود
لباش پوست انداخته بود و خشک شده بود
رنگش پریده بود به معنای واقعی مثل مرده های متحرک شده بود
آروم نون رو به سمتش گرفتم و گفتم: بخور لطفاً
سرشو به نشونه نه تکون داد که گفتم: چیز زیادی ندارم که برات بیارم پس لطفاً همین هم که هست رو بخور
همین طور که زل زده بودم توی چشماش و با چشمام التماس می کردم که بخوره اشک توی چشماش جمع شد که با بستن چشماش ریختن
گفتم: ا/ت حالت خوبه
بی صدا شروع کرد به گریه کردن
اشک می ریخت ولی حتی صدای نفسش هم نمیومد
(پارت بعدی هم میزارم الان)
بازهم مسئول صبحانه من بودم دونه به دونه بهشون نون تست رو میدادم کل این زندان رو ما سه نفر اداره می کنیم (تهیونگ و جیمین و کوک)
همیشه کارا پیش ا/ت می نشست ولی امروز خبری از ا/ت نبود خوب همه جا رو نگاه کردم ولی ا/ت رو ندیدم
نون تست رو دادم به جونگ کوک که گفت: یبار کارتو خودت انجام بده همش من بجای تو این کارو می کنم
گفتم: الان کار مهم تری دارم
دیگه چیزی نگفتم و رفتم سمت اتاق کارا و ا/ت داخل رو نگاهی انداختم
اثری از ا/ت نبود
داشتم عصبی میشدم مگه کجا رفته؟
بدو بدو به سمت غذا خوری رفتم
ممکنه ا/ت فرار کرده باشه؟
رفتم پیش جیمین و گفتم: ا/ت نیس!
جونگ کوک اومد پیشمون که جیمین با عصبانیت گفت : کجا رفته یعنی؟
جونگ کوک پوزخندی زد و گفت: نکشین خودتون رو توی انفرادیه
چشم غوره رفتم و گفتم: میمردی زودتر بهمون می گفتی؟
خندید و گفت: نگا کن چطوری عاشق شدی
گفتم: بحث عاشق شدن نیست اگه فرار کنه هممنون نابود میشیم میدونی که
شماره اتاق رو ازش پرسیدم و رفتم دنبال ا/ت
نون تست هارو هم با خودم آورده بودم حتما از دیروز هیچی نخورده ته دلم نگرانی کوچیکی بود
رسیدم به اتاق و در رو باز کردم
تاریکِ تاریک بود که همزمان با باز شدن در صدای جیغ خفیف ا/ت هم اومد
لامپ رو روشن کردم و با چیزی که دیدم یه دنیا رو سرم خراب شد
ا/ت رو به صندلی بسته بودن یعنی انقد فکر می کنن خطرناکه؟
رفتم نزدیک و کنارش رو زانو هام نشستم که با چشمای خسته ای نگاهم میکرد که زیرشون گود شده بود
لباش پوست انداخته بود و خشک شده بود
رنگش پریده بود به معنای واقعی مثل مرده های متحرک شده بود
آروم نون رو به سمتش گرفتم و گفتم: بخور لطفاً
سرشو به نشونه نه تکون داد که گفتم: چیز زیادی ندارم که برات بیارم پس لطفاً همین هم که هست رو بخور
همین طور که زل زده بودم توی چشماش و با چشمام التماس می کردم که بخوره اشک توی چشماش جمع شد که با بستن چشماش ریختن
گفتم: ا/ت حالت خوبه
بی صدا شروع کرد به گریه کردن
اشک می ریخت ولی حتی صدای نفسش هم نمیومد
(پارت بعدی هم میزارم الان)
۱۴.۷k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.