پارت31
پارت31
اسم رمان: صبر ایوب دارم(:
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
درو باز کردم و کیارش با صورتع کبود شده اومد تو شروع کرد به فش دادن و اینا که شما دوتا چرا انقد جنـ☆ـده بازی دراوردین و فلانو بسان ارام درحالی که سرشو با یه دستش گرفته بود اومد پایین و گفت اینجا چه خبره و با کیارش شروع کرد به بحث کردن و النا کیارش وست بحث برگشت به ارام گفت: اصن حق نداری جز من نزدیک پسری بشی😐😐🤝🤝
و عاره دیگه اراممون خودش ریخت و پشماش موند منم دیدم داره به جاهای خفن میرسه رفتم رو اپن نشستم بهشون خیره شدم و کیارشم به ارام اعتراف کرد ارامم گف فک میکرده کیارش از من خوشش میاد برا همین اعتراف نکرده و کیارش ارامو بغل کرد و گفت نه و از این سس شرا و منم دیدم اینا دارن لب میگیرن رفتم بالا تو اتاق تا راحت باشن 😂😂😂اصن یع دیقه حس کردم اون وست یه موجود مزاحمم🤝😐😂...
(دو روز بعد)
بعد اعتراف کیارش من وسیله هامو جمع کردم و اومدم خونه خودم این مدت خیلی با دایان حرف میزدمو با هم میرفتبم بیرون
فردا شبم قرار بود با دایان بریم خونه ارام ارامو کیارش باهم زندگی میکنن(نویسنده یه دیقه مغزش رفت به شبا😐🤝😂)
اسم رمان: صبر ایوب دارم(:
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
درو باز کردم و کیارش با صورتع کبود شده اومد تو شروع کرد به فش دادن و اینا که شما دوتا چرا انقد جنـ☆ـده بازی دراوردین و فلانو بسان ارام درحالی که سرشو با یه دستش گرفته بود اومد پایین و گفت اینجا چه خبره و با کیارش شروع کرد به بحث کردن و النا کیارش وست بحث برگشت به ارام گفت: اصن حق نداری جز من نزدیک پسری بشی😐😐🤝🤝
و عاره دیگه اراممون خودش ریخت و پشماش موند منم دیدم داره به جاهای خفن میرسه رفتم رو اپن نشستم بهشون خیره شدم و کیارشم به ارام اعتراف کرد ارامم گف فک میکرده کیارش از من خوشش میاد برا همین اعتراف نکرده و کیارش ارامو بغل کرد و گفت نه و از این سس شرا و منم دیدم اینا دارن لب میگیرن رفتم بالا تو اتاق تا راحت باشن 😂😂😂اصن یع دیقه حس کردم اون وست یه موجود مزاحمم🤝😐😂...
(دو روز بعد)
بعد اعتراف کیارش من وسیله هامو جمع کردم و اومدم خونه خودم این مدت خیلی با دایان حرف میزدمو با هم میرفتبم بیرون
فردا شبم قرار بود با دایان بریم خونه ارام ارامو کیارش باهم زندگی میکنن(نویسنده یه دیقه مغزش رفت به شبا😐🤝😂)
۲۶۸
۲۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.