Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۹۶
(میکائل)
پاشدم رفتم تو حیاط نفسم بالا نمیومد سیگارمو روشن کردم و تند تند کشیدم اون میخواست چیکار کنه اون میخواست بدنشو به کی نشون بده چراا
(شیرین)
رفتم کنار یاسر نشستم و دستشو دور گردنم گذاشتم
ملیحه: شیرین حیات کجا رفته؟ این چی لباسی کل بدنت دیده میشه
شیرین: من برای فشاری کردن میکائل هم شده با همه پسرا اینجا م*ی*خ*ابم
ملیحه:وایی من بجای تو خجالت میکشم
شیرین: خجالت نداره دیگه برام چیزی معنی نداره
میکائل رفت بیرون ک بعد یک ربع امدش اهنگ گذاشتن و همه شروع کردن به رقصیدن میکائل با اون منشی بلند شدن به رقصیدن
یاسر: میایی برقصیم
شیرین: اره چرا که نه
منو یاسر بلند شدیم و شروع کردیم به رقصیدن من دستمو دور گردن یاسر گذاشتم و بدنمو پیچ تاب میدادم میکائل با حرص نگاه میکرد یاسر هی صورتشو(بقیش تو کامنت ها)
رقص تموم شد ک یاسر کت جینشو دور شونم انداخت
یاسر: برو لباستو عوض کن دیگه
شیرین: باشه عشقم(بلند)
رفتم لباسمو عوض کردم و امدم نشستم ک شام بخوریم که میکائل یکدفعه بلند شد و یک جعبه دراورد
میکائل: من امروز میخوام از ارزو عشقم خواستگاری کنم
وقتی میکائل اینو گفت یکدفعه بدنم شل شد یعنی چی من فکر کردم اینا همش بازی ولی
میکائل جلوی ارزو زانو زد
میکائل: ملکه زندگیم میشه
ارزو سرشو به معنا بله تکون داد ک میکائل حلقه رو تو انگشتش کرد و بوسیدش
Part۹۶
(میکائل)
پاشدم رفتم تو حیاط نفسم بالا نمیومد سیگارمو روشن کردم و تند تند کشیدم اون میخواست چیکار کنه اون میخواست بدنشو به کی نشون بده چراا
(شیرین)
رفتم کنار یاسر نشستم و دستشو دور گردنم گذاشتم
ملیحه: شیرین حیات کجا رفته؟ این چی لباسی کل بدنت دیده میشه
شیرین: من برای فشاری کردن میکائل هم شده با همه پسرا اینجا م*ی*خ*ابم
ملیحه:وایی من بجای تو خجالت میکشم
شیرین: خجالت نداره دیگه برام چیزی معنی نداره
میکائل رفت بیرون ک بعد یک ربع امدش اهنگ گذاشتن و همه شروع کردن به رقصیدن میکائل با اون منشی بلند شدن به رقصیدن
یاسر: میایی برقصیم
شیرین: اره چرا که نه
منو یاسر بلند شدیم و شروع کردیم به رقصیدن من دستمو دور گردن یاسر گذاشتم و بدنمو پیچ تاب میدادم میکائل با حرص نگاه میکرد یاسر هی صورتشو(بقیش تو کامنت ها)
رقص تموم شد ک یاسر کت جینشو دور شونم انداخت
یاسر: برو لباستو عوض کن دیگه
شیرین: باشه عشقم(بلند)
رفتم لباسمو عوض کردم و امدم نشستم ک شام بخوریم که میکائل یکدفعه بلند شد و یک جعبه دراورد
میکائل: من امروز میخوام از ارزو عشقم خواستگاری کنم
وقتی میکائل اینو گفت یکدفعه بدنم شل شد یعنی چی من فکر کردم اینا همش بازی ولی
میکائل جلوی ارزو زانو زد
میکائل: ملکه زندگیم میشه
ارزو سرشو به معنا بله تکون داد ک میکائل حلقه رو تو انگشتش کرد و بوسیدش
۷.۷k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.