بوی 🔮 پارت 33
بوی 🔮 پارت 33
⛓️بد بوی 🔮 پارت 33
نمیدونم چقدر خوابیدم اما با سر و صدا های کمی بلند شدم هوا تاریک بود عرق کرده بودم پاشدم لباسام رو عوض کردم بی حال رفتم پایین صدای آشنایی میومد درست حدس زدم مامانم و خانم پارک بودن مامان داشت برای خانم پارک توضیح می داد چیشده اینطوری که خانم پارک میگفت جیمین دیشب نرفته خونه خوب معلومه بخاطر من که شب رویاییشو ول نمیکنه بره خونه
ج/م:بله درکتون میکنم خودمم تازه از شما شنیدم جیمین چه کار خجالت اوری کرده ازتون عذر می خوام همون طوری که آقای پارک گفتن باند ها از هم جدا نمیشن ما قراره زیاد همدیگر رو ببینیم و از طرف خودم و آقای پارک شرمنده هستم لطفا به ا ت بگید که من هر کاری که بکنه پشتشم
ا/م: بله خانم پارک میدونم نیازی نیست شما شرمنده باشید به صلاح بوده که اونا جدا بشن ا ت هم شما رو مثل مادر دومش میدونه
ج/م:بله
اشکام طاقت ندادن اونجا وایسام دوییدم توی اتاقم بعد یه مدت صدایه ماشین اومد از پنجره اتاقم نگاه کردم آقا و خانم پارک داشتن می رفتن
رفتم سراغ گوشیم دخترا پیام داده بودن پس فردا شب جشن نامزدی الا بود خودش چیزی نگفته بود بخاطر من و لیا اونم دوست نداشت توی ناراحتی ما اینکار رو کنه پس باید کاری کنم که نبینه ناراحتم نه تنها الا هیچ کس نباید بفهمه من بخاطر خیانت جیمین ناراحتم کاری میکنم جیمین پشیمون بشه رفتم پایین ساعت هفت شب بود بابا و این یوپ تو اتاق کار بابا کار میکردن مامانم هم آماده شده بود انگار میخواست بره بیرون
ا/م:دخترم بیدار شدی، خوبی
ا ت:خوبم مامان، جایی میخوای بری
ا/م:اره دختزم امشب با اعضای انجمن جلسه داریم
(خوانواده ا ت مافیا هستن ولی کار خلاف نمیکنن و مامان ا ت هم عضو یه خیریه هست که بهش کمک میکنن)
ا ت:اه، خوب خوشبگذره
ا/م:تو چکار میکنی عزیزم
ا ت:من ،خستم فیلم میبینم بعدش میخوابم
ا/م:باشه عزیزم ،یادت نره غذا بخوری از اجوما میپرسم که خوردی یا نه
ا ت:باشه مامان
ا/م:من برم دیرم میشه
ا ت:به سلامت
ا/م:خدافظ عزیزم
ا ت:خدافظ
مامان رفت منم داشتم به این فکر می کردم که چکار کنم که صدای در اومد حتما مامان چیزی جا گذاشته اجوما در رو باز کرد لیرا بود تعجب نکردم بهرحال نامزد این یوپ
لیرا :سلام ات چطوری خوبی عزیزم
ا ت:سلام، خوبم تو چطوری
لیرا :خوبم مرسی ، این یوپ بهم گفت چیشده، متاسفم عزیزم الان بهتری
🔮
⛓️بد بوی 🔮 پارت 33
نمیدونم چقدر خوابیدم اما با سر و صدا های کمی بلند شدم هوا تاریک بود عرق کرده بودم پاشدم لباسام رو عوض کردم بی حال رفتم پایین صدای آشنایی میومد درست حدس زدم مامانم و خانم پارک بودن مامان داشت برای خانم پارک توضیح می داد چیشده اینطوری که خانم پارک میگفت جیمین دیشب نرفته خونه خوب معلومه بخاطر من که شب رویاییشو ول نمیکنه بره خونه
ج/م:بله درکتون میکنم خودمم تازه از شما شنیدم جیمین چه کار خجالت اوری کرده ازتون عذر می خوام همون طوری که آقای پارک گفتن باند ها از هم جدا نمیشن ما قراره زیاد همدیگر رو ببینیم و از طرف خودم و آقای پارک شرمنده هستم لطفا به ا ت بگید که من هر کاری که بکنه پشتشم
ا/م: بله خانم پارک میدونم نیازی نیست شما شرمنده باشید به صلاح بوده که اونا جدا بشن ا ت هم شما رو مثل مادر دومش میدونه
ج/م:بله
اشکام طاقت ندادن اونجا وایسام دوییدم توی اتاقم بعد یه مدت صدایه ماشین اومد از پنجره اتاقم نگاه کردم آقا و خانم پارک داشتن می رفتن
رفتم سراغ گوشیم دخترا پیام داده بودن پس فردا شب جشن نامزدی الا بود خودش چیزی نگفته بود بخاطر من و لیا اونم دوست نداشت توی ناراحتی ما اینکار رو کنه پس باید کاری کنم که نبینه ناراحتم نه تنها الا هیچ کس نباید بفهمه من بخاطر خیانت جیمین ناراحتم کاری میکنم جیمین پشیمون بشه رفتم پایین ساعت هفت شب بود بابا و این یوپ تو اتاق کار بابا کار میکردن مامانم هم آماده شده بود انگار میخواست بره بیرون
ا/م:دخترم بیدار شدی، خوبی
ا ت:خوبم مامان، جایی میخوای بری
ا/م:اره دختزم امشب با اعضای انجمن جلسه داریم
(خوانواده ا ت مافیا هستن ولی کار خلاف نمیکنن و مامان ا ت هم عضو یه خیریه هست که بهش کمک میکنن)
ا ت:اه، خوب خوشبگذره
ا/م:تو چکار میکنی عزیزم
ا ت:من ،خستم فیلم میبینم بعدش میخوابم
ا/م:باشه عزیزم ،یادت نره غذا بخوری از اجوما میپرسم که خوردی یا نه
ا ت:باشه مامان
ا/م:من برم دیرم میشه
ا ت:به سلامت
ا/م:خدافظ عزیزم
ا ت:خدافظ
مامان رفت منم داشتم به این فکر می کردم که چکار کنم که صدای در اومد حتما مامان چیزی جا گذاشته اجوما در رو باز کرد لیرا بود تعجب نکردم بهرحال نامزد این یوپ
لیرا :سلام ات چطوری خوبی عزیزم
ا ت:سلام، خوبم تو چطوری
لیرا :خوبم مرسی ، این یوپ بهم گفت چیشده، متاسفم عزیزم الان بهتری
🔮
۱۰.۳k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.