مدیر جدید پارت ¹⁸
که یکم دور و برمو نگاه کردم حدودا ۶۰ تا پسر اونجا داشتن منو نگاه میکردن ، بعضی هاشون لخت بودن بعضیام فقط رکابی داشتن ولی اونایی که لخت بودن سیکس پک داشتن ( عوففف دختره ی هول🗿 ) خیلی شوکه شده بودم ، یهو یه دستی اومد جلوی چشمم ، هر کسی بود بوی تنش خیلی آشنا بود ، آروم آروم هدایتم میکرد سمت یجا ولی
هیچی نمیدیدم یه صدای بم جذاب آشنا اومد
؟؟؟ : چی با خدت فکر کردی اومدی سالن تمرین ؟ نمیدونی اینجا مث مور و ملخ پسرای لخت ریخته؟
نمیدونستم کیه ولی صداش و بوش خیلی آشنا بود
با خودم گفتم حتما یکیه که هم من اونو میشناسم هم اون منو ولی کی بود؟
بلخره وایساد و دستشو برداشت ، ۶ تا پسر جلوم بودن ، اول نشناختم بعد که دقت کردم دیدم بی تی اسن ولی
ینفر نبود ..... تهیونگ .
اگه بی تی اسه ۶ نفره بود پس اونی که دستش رو چشمم بود تت.. ت..تهیونگ بود
بدنم داشت میلرزید آروم برگشتم دیدم بعله
درست حدس زدم تهیونگ بود
بعد یه چند دقیقه همه ی اون ۶۰ تا پسر ریختن دورمون
تهیونگ دوباره دستشو گذاشت روی چشمم
سریع دستشو برداشتم
_ بچه نیستم که اینطوری میکنی😐🗿
ته : ولی آخه لختن
_ خب باشن
یهو یکی گف
یونجون: به به تهیونگ ایشون کی باشن؟ نکنه دوس دخترتون اوردی توی کمپانی بعد از اینکه دیگه رئیس نداریم
این دومین باری بود که یکی منو تهیونگو زوج فرض کرده
بود
یعنی انقد بهم میومدیم؟
ته : یونجون خفه خون بگیر ایشون هوانگ ماریا مدیر جدیدمون عستن
وقتی تهیونگ اینو گف یونجون داش آب میخورد که
آب پرید گلوش و شروع کرد سرفه کردن
ته : حالام دیگه آبروی رفته نیاز نیس خودتو جمع کنی
یونجون بدجور داشت سرفه میکرد که افتاد روی زمین
یه قدم سمتش برداشتم ، بقیه رفتن عقب
رفتم دستشو گرفتم و نشوندمش روی یکی از مکعب های زرد کنارم و جلوش زانو زدم
_ یه دستتو بزار بین ابروهات با یکی دیگه بینیتو بگیر ، نفستو حبس کن و سرتو بگیر ( روش های کارساز با ادمین یون جو🥲💔😎😎)
همین کارو کرد و سرفه اش بند اومد
_ حالا حالت بهتره؟
یونجون : خانم هوانگ منو ببخشین ، من .... من متأسفم
_ اشکالی نداره مگه میشه آدمیزاد دچار سوتفاهم نشه؟
بلند شدم که اومد جلوم زانو زد و پامو گرفت و شروع کرد گریه کردن
یونجون: خانم هوانگ منو اخراج نکنید هق من ... من ۵ سال کارآموز بودم،برای رسیدن به اینجا خیلی تلاش کردم
دستشو گرفتم و بلندش کردم
برگشتم دیدم تهیونگ داره با حالت عصبی نگام میکنه
یهو با عصبانیت اومد سمتم و مچمو گرفت و منو برد سمت رختکن ، از شدت فشاری که روی دستام میداد قرمز شده بودن
رفتیم داخل رختکن درو بست
ته : توضیح بده چیکار داشتی میکردی ؟ ( با داد )
_ چرا باید به تو توضیح بدم؟
ته : چون من ازت بزرگترم
_ توضیح نمیدم چون رئیستم
........
هیچی نمیدیدم یه صدای بم جذاب آشنا اومد
؟؟؟ : چی با خدت فکر کردی اومدی سالن تمرین ؟ نمیدونی اینجا مث مور و ملخ پسرای لخت ریخته؟
نمیدونستم کیه ولی صداش و بوش خیلی آشنا بود
با خودم گفتم حتما یکیه که هم من اونو میشناسم هم اون منو ولی کی بود؟
بلخره وایساد و دستشو برداشت ، ۶ تا پسر جلوم بودن ، اول نشناختم بعد که دقت کردم دیدم بی تی اسن ولی
ینفر نبود ..... تهیونگ .
اگه بی تی اسه ۶ نفره بود پس اونی که دستش رو چشمم بود تت.. ت..تهیونگ بود
بدنم داشت میلرزید آروم برگشتم دیدم بعله
درست حدس زدم تهیونگ بود
بعد یه چند دقیقه همه ی اون ۶۰ تا پسر ریختن دورمون
تهیونگ دوباره دستشو گذاشت روی چشمم
سریع دستشو برداشتم
_ بچه نیستم که اینطوری میکنی😐🗿
ته : ولی آخه لختن
_ خب باشن
یهو یکی گف
یونجون: به به تهیونگ ایشون کی باشن؟ نکنه دوس دخترتون اوردی توی کمپانی بعد از اینکه دیگه رئیس نداریم
این دومین باری بود که یکی منو تهیونگو زوج فرض کرده
بود
یعنی انقد بهم میومدیم؟
ته : یونجون خفه خون بگیر ایشون هوانگ ماریا مدیر جدیدمون عستن
وقتی تهیونگ اینو گف یونجون داش آب میخورد که
آب پرید گلوش و شروع کرد سرفه کردن
ته : حالام دیگه آبروی رفته نیاز نیس خودتو جمع کنی
یونجون بدجور داشت سرفه میکرد که افتاد روی زمین
یه قدم سمتش برداشتم ، بقیه رفتن عقب
رفتم دستشو گرفتم و نشوندمش روی یکی از مکعب های زرد کنارم و جلوش زانو زدم
_ یه دستتو بزار بین ابروهات با یکی دیگه بینیتو بگیر ، نفستو حبس کن و سرتو بگیر ( روش های کارساز با ادمین یون جو🥲💔😎😎)
همین کارو کرد و سرفه اش بند اومد
_ حالا حالت بهتره؟
یونجون : خانم هوانگ منو ببخشین ، من .... من متأسفم
_ اشکالی نداره مگه میشه آدمیزاد دچار سوتفاهم نشه؟
بلند شدم که اومد جلوم زانو زد و پامو گرفت و شروع کرد گریه کردن
یونجون: خانم هوانگ منو اخراج نکنید هق من ... من ۵ سال کارآموز بودم،برای رسیدن به اینجا خیلی تلاش کردم
دستشو گرفتم و بلندش کردم
برگشتم دیدم تهیونگ داره با حالت عصبی نگام میکنه
یهو با عصبانیت اومد سمتم و مچمو گرفت و منو برد سمت رختکن ، از شدت فشاری که روی دستام میداد قرمز شده بودن
رفتیم داخل رختکن درو بست
ته : توضیح بده چیکار داشتی میکردی ؟ ( با داد )
_ چرا باید به تو توضیح بدم؟
ته : چون من ازت بزرگترم
_ توضیح نمیدم چون رئیستم
........
۳.۰k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.