•همه صدمه می بینند 🥀✨️
•همه صدمه میبینند 🥀✨️
پارت (۹)
ویو کوک
بلند شدم دیدم ا.ت نیست ترسیده بلند شدم هیچی نپوشیدم با خودم گفتم نکنه توهم زدم برای دیشب بلند شدم بدون لباس پوشیدن رفتم پایین ا.ت داشت صبحونه درست میکرد که یهو کوک و دید که با بدن لخت داره ا.ت و نگاه میکنی ظرفی که تو دستش بود افتاد و صدای بدی داد با اون صدا به خودشون اومدن
که ا.ت جلوی چشمشو با دستش گرفت و داد زد : ای بابا زشتهههه برو لباس بپوش ای بابا اوففففف
کوک : خندش گرفت و با ا.ت میخواست لجبازی کنه رفت تو آشپز خونه گفت نمیخوام خونه ی خودمه چرا باید لباس بپوشم هاااا.....و یه لیوان آب برداشت و خورد ا.ت با چشای بسته روبه کوک کرد و گفت بس کن کوک لجبازی نکن زشته برو لباس بپوش
کوک : گرل من خجالت میکشی ا.ت و داخل بغلش کشید ا.ت چشاشو آروم آروم باز کرد و خودشو لوس کرد و گفت خوب عشقم من خجالت میکشم دیگه بورو لباس بپوش خوب ؟؟
کوک : یه شرطی داره بیا یه بوس بدی ...
ا.ت لباشو گذاشت روی لبای کوک و کوتاه برداشت گفت خوب دیگه برو بپوش کوک : آآ خیلی کم بود که لباشو روی لبای ا.ت گزاشت بوسه ای عمیق و بعد ول کرد الان خوب شد رفت بالا و لباس پوشید و دست و صورتشو شست ا.ت : کوک بیا پایین صبحونه درست شده .... (داد)کوک اومد پایین نشست روی صندلی و گفت واییی چه کردی اها راستی دیشب نامجون زنگ زد ا.ت : خوب چی گفت کوک : گفت امشب یه برنامه دعوتی ام که ایدلا با پارتنراشون میرن فقط ما نیستیم بقیه هم هستن ا.ت : خوب باید بریم حالا ، تا شب .....
پارت (۹)
ویو کوک
بلند شدم دیدم ا.ت نیست ترسیده بلند شدم هیچی نپوشیدم با خودم گفتم نکنه توهم زدم برای دیشب بلند شدم بدون لباس پوشیدن رفتم پایین ا.ت داشت صبحونه درست میکرد که یهو کوک و دید که با بدن لخت داره ا.ت و نگاه میکنی ظرفی که تو دستش بود افتاد و صدای بدی داد با اون صدا به خودشون اومدن
که ا.ت جلوی چشمشو با دستش گرفت و داد زد : ای بابا زشتهههه برو لباس بپوش ای بابا اوففففف
کوک : خندش گرفت و با ا.ت میخواست لجبازی کنه رفت تو آشپز خونه گفت نمیخوام خونه ی خودمه چرا باید لباس بپوشم هاااا.....و یه لیوان آب برداشت و خورد ا.ت با چشای بسته روبه کوک کرد و گفت بس کن کوک لجبازی نکن زشته برو لباس بپوش
کوک : گرل من خجالت میکشی ا.ت و داخل بغلش کشید ا.ت چشاشو آروم آروم باز کرد و خودشو لوس کرد و گفت خوب عشقم من خجالت میکشم دیگه بورو لباس بپوش خوب ؟؟
کوک : یه شرطی داره بیا یه بوس بدی ...
ا.ت لباشو گذاشت روی لبای کوک و کوتاه برداشت گفت خوب دیگه برو بپوش کوک : آآ خیلی کم بود که لباشو روی لبای ا.ت گزاشت بوسه ای عمیق و بعد ول کرد الان خوب شد رفت بالا و لباس پوشید و دست و صورتشو شست ا.ت : کوک بیا پایین صبحونه درست شده .... (داد)کوک اومد پایین نشست روی صندلی و گفت واییی چه کردی اها راستی دیشب نامجون زنگ زد ا.ت : خوب چی گفت کوک : گفت امشب یه برنامه دعوتی ام که ایدلا با پارتنراشون میرن فقط ما نیستیم بقیه هم هستن ا.ت : خوب باید بریم حالا ، تا شب .....
۲۱۱
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.