p23
ویو کوک
صبح صدای زنگ خونه اومد رفتم در رو باز کردم با اتفاقات دیشب مثل اینکع یه سطل اب روم خالی کردن ........
واقعا نفهمیدم چرا اینجور شد.........(پسرم بهش خیانت کردی بعد میگی چرا اینجوری شد)
رفتم گذاشتمش روی میز ناهار خوری بعد رفتم بالا تا برم پیش اته .....
کوک:(در میزنه)..اته...اته..اتهه کجایی (وارد اتاق شد دید که هیچکس نیست نه وسیله ای هست نه چیزی )
کوک:اته(خیلی حالش بده)
کوک:بخداا من کاری نکردم ....فقط...فقط.
..................................................................................................................................................................................
صبح صدای زنگ خونه اومد رفتم در رو باز کردم با اتفاقات دیشب مثل اینکع یه سطل اب روم خالی کردن ........
واقعا نفهمیدم چرا اینجور شد.........(پسرم بهش خیانت کردی بعد میگی چرا اینجوری شد)
رفتم گذاشتمش روی میز ناهار خوری بعد رفتم بالا تا برم پیش اته .....
کوک:(در میزنه)..اته...اته..اتهه کجایی (وارد اتاق شد دید که هیچکس نیست نه وسیله ای هست نه چیزی )
کوک:اته(خیلی حالش بده)
کوک:بخداا من کاری نکردم ....فقط...فقط.
..................................................................................................................................................................................
۷.۲k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.