P 17
عاششقققققتتتتتممممم
چی چیشد چرا یهو اینو گفت هنوز چشماش رو باز نکرده بود گفت I'm min min Chocolates (من مین مین شکلاتی هستم) I love coco's) من عاشق شکلاتی هستم)
Ia la la la لا لاللا للا
از لحن بچگونش خندم گرفت اون لحظه خیلی کیوت شده بود زود گوشیم رو درآوردم و ازش عکس گرفتم چقدر کیوته این بشر آخه گفتم ا.ت همین که صداش کردم چشماش رو باز کرد هنوز دستاش رو هوا بود منو که دید گفت تهیونگ تو اینجا چیکار میکنی
+یادت نمیاد دیروز اینجا خوابم برد
_چند بار پلک زدم تازه ویندوزم بالا اومد از جام بلند شدم و دویدم طبقه بالا خدایا بدبخت شدم اصلا نمیتونم بهش فکر کنم
خدایا آدم باید با آفتابه آب بخوره ولی اینجوری ضایع نشه آخه من چرا اینهمه احمقم
تهیونگ ویو
وقتی فهمید قضیه چیه زود دوید رفت طبقه بالا از کیوتیش خندم گرفت متوجه یه دفتر روی میز شدم یه قلب بزرگ بنفش روش بود خواستم برش دارم که صدای داد ا.ت رو شنیدم زود رفتم طبقه بالا یهو ا.ت در اتاقی رو باز کرد و دوید بغلم پاهاش رو دور کمرم حلقه کرد سفت بهم چسبید از این همه نزدیک بودنش بهم قلبم تند تند میتپید میترسیدم صداش رو بشنوه
یه صدای جیرجیرک میومد ا.ت داد زد گفت لطفا بندازش میترسم ااااااااااا تهیونگ لطفا اونو بنداز
+ا.ت فقط یه جیرجیرکه
_نه خواهش میکنم بندازش ازش میترسم تهیونگ لطفا هق 😭😭😭😭😭😭
+داشت گریه میکرد یعنی تا این حد ازش میترسید
باشه باشه الان ميندازمش بیرون لطفا گریه نکن
_باشه
رفتم در طرف بالکن رو باز کردم و پرده رو کنار زدم اون جیرجیرکه رفت
_رفت رفت
+ار میخواستم بگم آره ولی دلم نمیخواست ازش جدا بشه پس گفتم نه بمون هنوز اینجاست فقط گمش کردم
_باشه
+میگم ا.ت من گرسنمه بریم پایین غذا بخوریم اونم خودش میره
_باشه
چی چیشد چرا یهو اینو گفت هنوز چشماش رو باز نکرده بود گفت I'm min min Chocolates (من مین مین شکلاتی هستم) I love coco's) من عاشق شکلاتی هستم)
Ia la la la لا لاللا للا
از لحن بچگونش خندم گرفت اون لحظه خیلی کیوت شده بود زود گوشیم رو درآوردم و ازش عکس گرفتم چقدر کیوته این بشر آخه گفتم ا.ت همین که صداش کردم چشماش رو باز کرد هنوز دستاش رو هوا بود منو که دید گفت تهیونگ تو اینجا چیکار میکنی
+یادت نمیاد دیروز اینجا خوابم برد
_چند بار پلک زدم تازه ویندوزم بالا اومد از جام بلند شدم و دویدم طبقه بالا خدایا بدبخت شدم اصلا نمیتونم بهش فکر کنم
خدایا آدم باید با آفتابه آب بخوره ولی اینجوری ضایع نشه آخه من چرا اینهمه احمقم
تهیونگ ویو
وقتی فهمید قضیه چیه زود دوید رفت طبقه بالا از کیوتیش خندم گرفت متوجه یه دفتر روی میز شدم یه قلب بزرگ بنفش روش بود خواستم برش دارم که صدای داد ا.ت رو شنیدم زود رفتم طبقه بالا یهو ا.ت در اتاقی رو باز کرد و دوید بغلم پاهاش رو دور کمرم حلقه کرد سفت بهم چسبید از این همه نزدیک بودنش بهم قلبم تند تند میتپید میترسیدم صداش رو بشنوه
یه صدای جیرجیرک میومد ا.ت داد زد گفت لطفا بندازش میترسم ااااااااااا تهیونگ لطفا اونو بنداز
+ا.ت فقط یه جیرجیرکه
_نه خواهش میکنم بندازش ازش میترسم تهیونگ لطفا هق 😭😭😭😭😭😭
+داشت گریه میکرد یعنی تا این حد ازش میترسید
باشه باشه الان ميندازمش بیرون لطفا گریه نکن
_باشه
رفتم در طرف بالکن رو باز کردم و پرده رو کنار زدم اون جیرجیرکه رفت
_رفت رفت
+ار میخواستم بگم آره ولی دلم نمیخواست ازش جدا بشه پس گفتم نه بمون هنوز اینجاست فقط گمش کردم
_باشه
+میگم ا.ت من گرسنمه بریم پایین غذا بخوریم اونم خودش میره
_باشه
۳۵.۵k
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.