تپش قلب پارت ۴۹
بهم نگاه میکرد اومد نزدیک لبامو بوسید اصلا متوجه بوق ماشینا نشدیم(آقا برید 😐😂😂😂🤣🤣حالا هرکیم میاد میبینه در حال بوسن میره😐😂😂🤣) جدا شدیم تازه متوجه شدیم بوق میزنن فحش خورد چقدر جونگ کوک یه داد زد براشون کوک:خفه شید دارم میرمممم دیگههههه عهههه خفه شدن (خفه شدن😐😂😂🤣🤣) جونگ کوک راه افتاد رفتیم خونه پیاده شد اومد منو از تو ماشین آورد بیرون پامو گذاشت بیرون دستمو دور گردنش حلقه کردم و آوردم بیرون در و بست دور کمره منو گرفته بود کوک:یواش یواش بردم سمت در در و باز کرد بردم تو خونه کوک:درد داری من:یکم رفتیم تو منو نشوند رو مبل به مبل تکیه دادم کوک:الان میرم برات شیرموز درست میکنم من:باشه رفت برام شیرموز درست کرد آورد داد بهم کوک:بیا نشست کنارم شیرموز و خوردم تهشم نموند من:آه میخواستی کوک:نه☺ من:مطمئنی کوک:آره بابا خودم بخوام درست میکنم من:خیله خوب لیوان و ازم گرفت برد اومد کنارم نشست منو گرفت تو بغلش سرمو رو شونش گذاشتم کوک:یورا گفته باشم من نمیزارم اون دختره قصر در برها یه روز پیداش میکنم میدونم باهاش چیکار کنم من:جونگ کوک کوک:جونم من:میشه در موردش حرف نزنیم نمیخوام الان به جز خودمون به کسه دیگه ای فکر کنیم کوک:خیله خوب عشقم من:مرسی کوک:ولی پیداش میکنم من:هرکاری میخوای بکن فقط سمت من نیاد کوک:باشه غلط میکنه سمتت بیاد نمیزارم دیگه باهات کاری کنه دیگه نمیزارم مگه همینجوریه بیاد سمتت از تو بغلش اومدم بیرون بهش نگاه کردم من:آخ کوک:چیه من:یکم کمرم درد میکنه کوک:خودم درستش میکنم منو بلند کرد زیر پامو باکمرمو گرفت بلندم کرد گذاشتم رو پاش کوک:خوبه من:آره دوتا دستامو دور گردنش حلقه کردم و سرمو رو شونش گذاشتم اونم موهامو نوازش میکرد سرم سمت گردنش بود کوک:میخوای بخوابی من:اوهوم کوک:بخواب من:باشه خوابم برد تو بغلش
از زبون جونگ کوک
دیدم خوابید خوابوندمش آروم همون رو مبل رفتم تو اتاق یه پتو براش آوردم انداختم روش نشستم رو زمین سمت مبل نگاش میکردم دستشو گرفتم و بوسیدم یاد اون لحظه ای افتادم که داشت جون میداد و قلبش وایساد بقز گلومو گرفت ولی قورتش دادم رفتم سمت آشپز خونه رو صندلی نشستم یورا ازم دور بود ولی میدیدمش دستمو کج کردم زیر گوشم گذاشتمو نگاش کردم انقدر قشنگ خوابیده بود فقط دوست داشتم بشینم نگاش کنم اما منم خوابم برد
از زبون خودم
چشمامو باز کردم با ترس خواب بد دیدم پاشدم دیدم جونگ کوک رو میز خوابش برده پاشدم راه برم میتونستم ولی درد داشتم دستمو رو شیکمم گذاشتم پاشدم رفتم سمت آشپز خونه دلم نیومد بیدارش کنم ولی اینجوری گردنش درد میگرفت خوب گفتم بیدارش کنم من:جونگ کوک جونگ کوکی نفسم همون موقع چشماشو باز کرد
از زبون جونگ کوک
دیدم خوابید خوابوندمش آروم همون رو مبل رفتم تو اتاق یه پتو براش آوردم انداختم روش نشستم رو زمین سمت مبل نگاش میکردم دستشو گرفتم و بوسیدم یاد اون لحظه ای افتادم که داشت جون میداد و قلبش وایساد بقز گلومو گرفت ولی قورتش دادم رفتم سمت آشپز خونه رو صندلی نشستم یورا ازم دور بود ولی میدیدمش دستمو کج کردم زیر گوشم گذاشتمو نگاش کردم انقدر قشنگ خوابیده بود فقط دوست داشتم بشینم نگاش کنم اما منم خوابم برد
از زبون خودم
چشمامو باز کردم با ترس خواب بد دیدم پاشدم دیدم جونگ کوک رو میز خوابش برده پاشدم راه برم میتونستم ولی درد داشتم دستمو رو شیکمم گذاشتم پاشدم رفتم سمت آشپز خونه دلم نیومد بیدارش کنم ولی اینجوری گردنش درد میگرفت خوب گفتم بیدارش کنم من:جونگ کوک جونگ کوکی نفسم همون موقع چشماشو باز کرد
۹.۸k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.