now post
part 2❄️
Cherry chocolate🍒🍫
الکس بلند شد و اخم کرد
الکس:ببینم فکر کردی من چرا باهات توی رابطم فکر کردی به خاطر قیافه کیوتته؟یا بخاطر بی پول بودنت؟یا حتی بخاطر عشق و عاشقی؟
اومد نزدیک و دستشو روی شکم هانا کشید
الکس:من فقط برای امشب ۱سال برات خرج کردم و تحملت کردم
هر کلمه الکس مثل خنجری بود توی قلب هانا
اشکاش سرازیر شدن و هانا دیگه توان ایستادن از شوکی که بهش وارد شده بود نداشت و با بغض ادامه داد
هانا:من هیچوقت نزاشتم تو پولی برام خرج کنی من هیچوقت بهت نگفتم که کیوتم من فقط عاشقت بودم
الکس خندید و احمقی نثار هانا کرد
هانا خودش. و جمع و جور کرد و از روی زمین بلند شد
هانا:باشه پس رابطمون رو تمومش میکنیم
الکس:چییی تمومش میکنیم تو هنوز کادوت رو نگرفتی
دوباره لرزشی به تن هانا از ترس افتاد
هانا:من کادو نمیخوام من فقط میخوام برم
تا قدمی به سمت در برداشت الکس دستاشو گرفت و سمت خودش کشید
گریه هانا دوباره شروع شد
هانا:ولم کننن
الکس:گفتم هنوز کادوت رو نگرفتی
داشت هانا رو به سمت اتاقی میکشید که هانا دستشو برد سمت گلدونی که روی میز بودو کوبید به سر الکس و الکس دستش رو ول کرد و هانا از فرصت استفاده کرد و دوید سمت در الکس از دردی که توی سرش پخش شده بود روی زمین نشست و سرش رو گرفته بود
هانا سریع رفت سمت اسانسور و خوشبختانه توی همون طبقه بود همکف رو زد و رسید و سریع داشت میدوید که صدای الکس رو پشتش شنید که به نگهبانا میگفت بگیریدش دزده
هانا سرعتش رو بیشتر کرد و تا از در ساختمون خارج شد برگشت پشتش رو ببینه و محکم خورد به یه نفر
سرش رو اورد بالا و یه پسری رو دید که با چهره جدی ولی چشمانی نگران هانا رو نگاه میکرد
پسر هانا رو از خودش جدا کرد
پسر:چیشده چرا انقدر ترسیدی؟
هانا خواست در بره که الکس دستشو گرفت
الکس:هرزه عوضی فکر کردی میتونی از دستم در بری
اون لحظه تصور هانا از الکسی که فرشته بود به شیطانی تبدیل شد که داشت توی اتیش غرقش میکرد
الکس دست هانا رو کشید سمت خودش
الکس:داداش دمت گرم که گرفتیش
و زد روی شونه پسر
هانا با التماس به پسر زل زد و پسر به رفتن دختر
لایک و کامنت فراموش نشه❄️
Cherry chocolate🍒🍫
الکس بلند شد و اخم کرد
الکس:ببینم فکر کردی من چرا باهات توی رابطم فکر کردی به خاطر قیافه کیوتته؟یا بخاطر بی پول بودنت؟یا حتی بخاطر عشق و عاشقی؟
اومد نزدیک و دستشو روی شکم هانا کشید
الکس:من فقط برای امشب ۱سال برات خرج کردم و تحملت کردم
هر کلمه الکس مثل خنجری بود توی قلب هانا
اشکاش سرازیر شدن و هانا دیگه توان ایستادن از شوکی که بهش وارد شده بود نداشت و با بغض ادامه داد
هانا:من هیچوقت نزاشتم تو پولی برام خرج کنی من هیچوقت بهت نگفتم که کیوتم من فقط عاشقت بودم
الکس خندید و احمقی نثار هانا کرد
هانا خودش. و جمع و جور کرد و از روی زمین بلند شد
هانا:باشه پس رابطمون رو تمومش میکنیم
الکس:چییی تمومش میکنیم تو هنوز کادوت رو نگرفتی
دوباره لرزشی به تن هانا از ترس افتاد
هانا:من کادو نمیخوام من فقط میخوام برم
تا قدمی به سمت در برداشت الکس دستاشو گرفت و سمت خودش کشید
گریه هانا دوباره شروع شد
هانا:ولم کننن
الکس:گفتم هنوز کادوت رو نگرفتی
داشت هانا رو به سمت اتاقی میکشید که هانا دستشو برد سمت گلدونی که روی میز بودو کوبید به سر الکس و الکس دستش رو ول کرد و هانا از فرصت استفاده کرد و دوید سمت در الکس از دردی که توی سرش پخش شده بود روی زمین نشست و سرش رو گرفته بود
هانا سریع رفت سمت اسانسور و خوشبختانه توی همون طبقه بود همکف رو زد و رسید و سریع داشت میدوید که صدای الکس رو پشتش شنید که به نگهبانا میگفت بگیریدش دزده
هانا سرعتش رو بیشتر کرد و تا از در ساختمون خارج شد برگشت پشتش رو ببینه و محکم خورد به یه نفر
سرش رو اورد بالا و یه پسری رو دید که با چهره جدی ولی چشمانی نگران هانا رو نگاه میکرد
پسر هانا رو از خودش جدا کرد
پسر:چیشده چرا انقدر ترسیدی؟
هانا خواست در بره که الکس دستشو گرفت
الکس:هرزه عوضی فکر کردی میتونی از دستم در بری
اون لحظه تصور هانا از الکسی که فرشته بود به شیطانی تبدیل شد که داشت توی اتیش غرقش میکرد
الکس دست هانا رو کشید سمت خودش
الکس:داداش دمت گرم که گرفتیش
و زد روی شونه پسر
هانا با التماس به پسر زل زد و پسر به رفتن دختر
لایک و کامنت فراموش نشه❄️
۴۶۵
۱۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.