دوست دارم در شهری دائمـاً بارانی، در کتابخانه ای بزرگ مدت
دوست دارم در شهری دائمـاً بارانی، در کتابخانهای بزرگ مدتـی گُـم شوم. اصلا کوچ کنم به جایی که اَبر باشد، خزان باشد، سیگار باشد و سازِ کلهـر که بیرمق مینوازد.
شاید هم گرامافون را روشن کنم و بنـان گوش بدهم، بیآنکه نگران فردا و پس فردا و هفتهی بعد باشم.
یک لیوانـی لعابی چای بریزم و چندتکه میخک در آن بیاندازم، سپس تمام نبودنها را سر بکشم و میان کلماتِ هر کتاب قدم بزنم.
من دلم میخواست مدتی پتو را روی خودم بکشم و از آدمها فرار کنم.
شاید هم گرامافون را روشن کنم و بنـان گوش بدهم، بیآنکه نگران فردا و پس فردا و هفتهی بعد باشم.
یک لیوانـی لعابی چای بریزم و چندتکه میخک در آن بیاندازم، سپس تمام نبودنها را سر بکشم و میان کلماتِ هر کتاب قدم بزنم.
من دلم میخواست مدتی پتو را روی خودم بکشم و از آدمها فرار کنم.
۱.۲k
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.