بالاخره گشادیمو کنار گذاشتم
#life_again
Part nine
با عصبانیت از پله ها اومد پایین و غر غر میکرد: اصلا چرا من لعنتی باید بیام پایین و برای آقا آب ببرم ؟؟؟
نگاهی به راهرو کرد....
چراغا...خاموش بودن؟ ولی آخه
یه دفعه همه چراغا روشن شدن و کلی کاغذ رنگی روی سرش ریخت
همه: تولدت مبارک جیمینیییی!
جیمین: واتتت ؟
جونگکوک دوید بغل هیونگش و گونشو بوسید.
- تولدت مبارک هیونگ کوچولوی خودممم
و جیمین هم متقابلاً بغلش کرد...
+شما...یادتون بود؟... باورم نمیشه .... ممنونم ...ممنونم کوک....کوچولوی دوست داشتنی!
جونگکوک ازش جدا شد و تهیونگ پرید روی کمر هیونگش.
& تولدت مبارک سولمیت عزیزم!
جیمین که تحمل وزن دونسنگشو نداشت نزدیک بود بیوفته که تهیونگ اومد پایین و مثل بچه آدم بغلش کرد.
+ ممنونم ته تو بهترینی کوچولوی من!
تهیونگ هم گونشو بوسید و ازش جدا شد....یونگی آروم اومد جلو و این دفعه جیمین پرید بغلش.
+ ممنونم زندگی من!
÷از تو ممنونم خوشگلم که توی این روز قشنگ دنیا اومدی و زندگی تاریک منو روشن کردی!
جیمین صورت دوست پسرشو قاب گرفت و لب های خوش فرمشو گذاشت روی لب های پسر و یونگی هم لبخندی زد و بوسه رو ادامه داد...
.
.
بعد از کلی تبریک نوبت کادو باز کردن و عکس گرفتن بود ولی الان تهیونگ و جونگکوک سر اینکه کدوم اپل هدیه بده درگیر بودن و داشتن سنگ کاغذ قیچی بازی میکردن.
یونگی با آرامش گفت: من که کاری بهتون ندارم من آخرین نفر میدم هدیمو!
- پس منو ته سنگ کاغذ قیچی بازی میکنیم.
و شروع شد.
-& سنگ کاغذ قیچی!
و جونگکوک کاغذ آورد و تهیونگ قیچی که برنده ته بود.
& یسسسس من یکی!
و دوباره ادامه دادن.
-& سنگ کاغذ قیچی!
جفتشون قیچی آوردن.
& دوباره
-& سنگ کاغذ قیچی!
این دفعه جونگکوک با کاغذ سنگِ تهیونگ رو برد!
- بسوزززز
& بریم دور آخر
&- سنگ کاغذ قیچی!
- یسسس من بردممم
و این دفعه جونگکوک سنگ آورد و تهیونگ قیچی و کوک قرار شد اول هدیه جیمینو بده...
از اون طرف یونگی یه دوربین گذاشته بود تا تمام خاطراتشونو ذخیره کنه...
با صدای آرومی پشت دوربین گفت: امروز ۲۹ ژانویه تولد زیباترین و کیوت ترین پسر دنیا پارک جیمینه....جیمینم زندگی من تولدت مبارک....
و دوربینو زوم کرد روی جونگکوک که درحال دادن هدیه به جیمین بود.
Part nine
با عصبانیت از پله ها اومد پایین و غر غر میکرد: اصلا چرا من لعنتی باید بیام پایین و برای آقا آب ببرم ؟؟؟
نگاهی به راهرو کرد....
چراغا...خاموش بودن؟ ولی آخه
یه دفعه همه چراغا روشن شدن و کلی کاغذ رنگی روی سرش ریخت
همه: تولدت مبارک جیمینیییی!
جیمین: واتتت ؟
جونگکوک دوید بغل هیونگش و گونشو بوسید.
- تولدت مبارک هیونگ کوچولوی خودممم
و جیمین هم متقابلاً بغلش کرد...
+شما...یادتون بود؟... باورم نمیشه .... ممنونم ...ممنونم کوک....کوچولوی دوست داشتنی!
جونگکوک ازش جدا شد و تهیونگ پرید روی کمر هیونگش.
& تولدت مبارک سولمیت عزیزم!
جیمین که تحمل وزن دونسنگشو نداشت نزدیک بود بیوفته که تهیونگ اومد پایین و مثل بچه آدم بغلش کرد.
+ ممنونم ته تو بهترینی کوچولوی من!
تهیونگ هم گونشو بوسید و ازش جدا شد....یونگی آروم اومد جلو و این دفعه جیمین پرید بغلش.
+ ممنونم زندگی من!
÷از تو ممنونم خوشگلم که توی این روز قشنگ دنیا اومدی و زندگی تاریک منو روشن کردی!
جیمین صورت دوست پسرشو قاب گرفت و لب های خوش فرمشو گذاشت روی لب های پسر و یونگی هم لبخندی زد و بوسه رو ادامه داد...
.
.
بعد از کلی تبریک نوبت کادو باز کردن و عکس گرفتن بود ولی الان تهیونگ و جونگکوک سر اینکه کدوم اپل هدیه بده درگیر بودن و داشتن سنگ کاغذ قیچی بازی میکردن.
یونگی با آرامش گفت: من که کاری بهتون ندارم من آخرین نفر میدم هدیمو!
- پس منو ته سنگ کاغذ قیچی بازی میکنیم.
و شروع شد.
-& سنگ کاغذ قیچی!
و جونگکوک کاغذ آورد و تهیونگ قیچی که برنده ته بود.
& یسسسس من یکی!
و دوباره ادامه دادن.
-& سنگ کاغذ قیچی!
جفتشون قیچی آوردن.
& دوباره
-& سنگ کاغذ قیچی!
این دفعه جونگکوک با کاغذ سنگِ تهیونگ رو برد!
- بسوزززز
& بریم دور آخر
&- سنگ کاغذ قیچی!
- یسسس من بردممم
و این دفعه جونگکوک سنگ آورد و تهیونگ قیچی و کوک قرار شد اول هدیه جیمینو بده...
از اون طرف یونگی یه دوربین گذاشته بود تا تمام خاطراتشونو ذخیره کنه...
با صدای آرومی پشت دوربین گفت: امروز ۲۹ ژانویه تولد زیباترین و کیوت ترین پسر دنیا پارک جیمینه....جیمینم زندگی من تولدت مبارک....
و دوربینو زوم کرد روی جونگکوک که درحال دادن هدیه به جیمین بود.
۲.۳k
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.