پارت 4
پارت 4
نترس من کنارتم عزیزم اما خبری نشد هر لحظه صدا بیشترم می شد گوشیم برداشتم به سامان زنگ زدم
سامان: جانم دریا
من: سامان تو رو خدا بیا من می ترسم بیا
سامان:ابجی چی شده الان میام نترس
قطع کرد یه چند دقیقه طول کشید که سامان اومد در باز کرد
سامان:دریا کجای
من:اینجام
اومد کنارم
سامان: ارام عزیزم نترس گلم من پیشتم
بغلم کرد با این حرفش انگار قلبم اتیش زد زدم زیر گریه
سامان:گریه نکن نازم چشات درد میگیره ها بعدشم سر درد
گریه ام بیشتر شد اینا همیشه امیر بهم می گفت من امیر می خواهم کاش به جای سامان به امیر زنگ می زدم اون می اومد
سامان بلندم کرد برد رو تخت سامان پزشک بود یه پسر عالی خوب که ارزو همه دختراس پسر خاله من می شد
رمان از زبان درنا@#$^&*
سامان بهم زنگ زد
من: خوبه الان
سامان:بهش ارام بخش زدم خوابیده درنا یه کاری کن باورت نمیشه شبیه بچه ها رفته بود تو کمد قایم شده بود من دلم درد گرفت این اون دریا نیست
من: خوب میشه به نظرت
سامان:اگه همین جوری ادامه پیدا کنه ممکنه تا بعد عید خوب باشه باورت میشه منو با امیر اشتباه گرفته همش امیر صدام می کنه
من: لعنت به عشق
سامان: این عشق نیست این جنون
من: مراقب باش من فردا میام فعلا
قطع کردم که حسین زنگ زد
من: جانم
حسین: با کی یه ساعت حرف میزدی
من: سامان
حسین: سامان کیه
من: پسر خاله دریا همون که دکتر
حسین: تو با پسر خاله دریا چیکار داری
من: وای حسین امشب به دریا حمله عصبی شد سامان رفت پیش من کم نگرانی دارم بعد. تو اون ور دنیا غیرت بازی می کنی غیرت داری حساسی لشتو بیار ایران کنارم باش نمی تونی اون رفیقت ول کنی بس زر نزن بجاش اروم کنی چی میگی
جوری با داد اینا گفتم فکر کنم کل ساختمون شنیدن
حسین: ببخشید چی شده باز چرا حمله عصبی بهش شده
من: رعد برق بابا مگه دریا نمی ترسه بابت اون از فکر و خیال زیادم بود بعد به سامان زنگ زد سامان رفت حالا می دونی دردش کجاس به سامان میگه امیر وای خدا امیدوارم خیر از جونیش نبینه کسی که دوستش داره یه مریضی بگیره که درمون نداشته باش رفیق بد بخت من دل به چه عوضی بسته
حسین: اروم امیر کنارم بود
من: به تخمم
قطع کردم
باید هر جوری شده دریا بیارم بیرون
رمان از زبان دریا!@#^&&
با حس نوازش کسی چشام باز کردم به این امید که امیر باشه
اما سامان بود
سامان:بهتری
من:ممنونم
سامان: وظیفم بود من برم فعلا
سرم تکون دادم رفت
گوشیم زنگ خورد نا اشنا بود صدام در نمی اومد جواب دادم
من: بله
.......
من: بله الو
جواب نمی اومد جز صدای نفس
سامان: دریا یادت باشه دارو هات بخوری ها اقلا ممکنه حمله قلبی بشی اها یکمم غذا بخور شدی استخون دختر کمترم فکر و خیال کن حرفای دکتر یادت نرفته که
سرم تکون دادم رفت بیرون هنوز پشت خط بود
من: کاری داشتین الوو
..........قطع کرد
نترس من کنارتم عزیزم اما خبری نشد هر لحظه صدا بیشترم می شد گوشیم برداشتم به سامان زنگ زدم
سامان: جانم دریا
من: سامان تو رو خدا بیا من می ترسم بیا
سامان:ابجی چی شده الان میام نترس
قطع کرد یه چند دقیقه طول کشید که سامان اومد در باز کرد
سامان:دریا کجای
من:اینجام
اومد کنارم
سامان: ارام عزیزم نترس گلم من پیشتم
بغلم کرد با این حرفش انگار قلبم اتیش زد زدم زیر گریه
سامان:گریه نکن نازم چشات درد میگیره ها بعدشم سر درد
گریه ام بیشتر شد اینا همیشه امیر بهم می گفت من امیر می خواهم کاش به جای سامان به امیر زنگ می زدم اون می اومد
سامان بلندم کرد برد رو تخت سامان پزشک بود یه پسر عالی خوب که ارزو همه دختراس پسر خاله من می شد
رمان از زبان درنا@#$^&*
سامان بهم زنگ زد
من: خوبه الان
سامان:بهش ارام بخش زدم خوابیده درنا یه کاری کن باورت نمیشه شبیه بچه ها رفته بود تو کمد قایم شده بود من دلم درد گرفت این اون دریا نیست
من: خوب میشه به نظرت
سامان:اگه همین جوری ادامه پیدا کنه ممکنه تا بعد عید خوب باشه باورت میشه منو با امیر اشتباه گرفته همش امیر صدام می کنه
من: لعنت به عشق
سامان: این عشق نیست این جنون
من: مراقب باش من فردا میام فعلا
قطع کردم که حسین زنگ زد
من: جانم
حسین: با کی یه ساعت حرف میزدی
من: سامان
حسین: سامان کیه
من: پسر خاله دریا همون که دکتر
حسین: تو با پسر خاله دریا چیکار داری
من: وای حسین امشب به دریا حمله عصبی شد سامان رفت پیش من کم نگرانی دارم بعد. تو اون ور دنیا غیرت بازی می کنی غیرت داری حساسی لشتو بیار ایران کنارم باش نمی تونی اون رفیقت ول کنی بس زر نزن بجاش اروم کنی چی میگی
جوری با داد اینا گفتم فکر کنم کل ساختمون شنیدن
حسین: ببخشید چی شده باز چرا حمله عصبی بهش شده
من: رعد برق بابا مگه دریا نمی ترسه بابت اون از فکر و خیال زیادم بود بعد به سامان زنگ زد سامان رفت حالا می دونی دردش کجاس به سامان میگه امیر وای خدا امیدوارم خیر از جونیش نبینه کسی که دوستش داره یه مریضی بگیره که درمون نداشته باش رفیق بد بخت من دل به چه عوضی بسته
حسین: اروم امیر کنارم بود
من: به تخمم
قطع کردم
باید هر جوری شده دریا بیارم بیرون
رمان از زبان دریا!@#^&&
با حس نوازش کسی چشام باز کردم به این امید که امیر باشه
اما سامان بود
سامان:بهتری
من:ممنونم
سامان: وظیفم بود من برم فعلا
سرم تکون دادم رفت
گوشیم زنگ خورد نا اشنا بود صدام در نمی اومد جواب دادم
من: بله
.......
من: بله الو
جواب نمی اومد جز صدای نفس
سامان: دریا یادت باشه دارو هات بخوری ها اقلا ممکنه حمله قلبی بشی اها یکمم غذا بخور شدی استخون دختر کمترم فکر و خیال کن حرفای دکتر یادت نرفته که
سرم تکون دادم رفت بیرون هنوز پشت خط بود
من: کاری داشتین الوو
..........قطع کرد
۴.۸k
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.