چندپارتی:)
part ۲
"از صدایی که تقریبا دم گوشم شنیده میشد میتونستم بگم همون پسره بود!
ناراضی و کلافه لب زدم:
+احمقی چیزی هستی؟ چطور میتونی این سوالو بپرسی وقتی رویه کادر طلایی رنگ یونیفرمت اسم خودت و کلاس نوشته شده؟!-
طبق معمول حکاک خیلی ظریف کار کرده بود!
نمیتونستم اسمشو تشخیص بدم ولی مشخص بود قراره تو کلاس منه بدبخت بیوفته.
کلاس خانم لی"
'خنده ی تو گلویی کردم'
-تو احمق تر از منی که بحثرو نفهمیده حرف میزنی!
-بهم گفتن که روی کادر اسم کلاس اشتباه نوشته شده...'
" تو یه مدرسه بودن با این پسر قراره خیلی سخت باشه...
از تکنیک خودش استفاده کردم، بیاعتنایی!
+خانم مدیر؟ کلاس چند دقیقه دیگه شروع میشه و زنگ میخوره، نمیخواید بگید چرا اینجام؟!
مدیر با استرس لب زد:
«اصن انقد محو شما دوتا بودم یادم رفت چی میخوام بهتون بگم! یونگیشی، کلاست قراره با خانم پارک باشه... ولی میتونی چند لحظه صبر کنی؟»
بعدشم سریع رفت و پروندهای رو با خودش آورد:
«راستش، سیلی از شکایت های همکلاسیهات داره تورو تهدید میکنه اتشی، پس تصمیم گرفتیم تورو به یه کلاس دیگه بفرستیم! پس تو از کلاس خانم لی میری پیش این پسر، کلاس خانم پارک»
پرونده رو داد به دستم، نوشته ها پررنگ و خوشخط نوشته شده بودن، جوری که آدمو وادار به خوندن میکردن. چندتا از صحبتهای همکلاسی هام رو خوندم..."
'کنجاوی نمیزاشت پرونده رو نخونم! از گوشه چشمم نگاهی به پرونده انداختم...
~سیلی زدن به همکلاسی ها
~فرار کردن از مدرسه
~دعوا ی شدید با ناظم مدرسه و...
نگاه دوباره ای به دختر انداختم و پوکر فیس راهمو کشیدم و رفتم سمت کلاس خانم پارک.
-بهت نمیخورد اینقدر وحشی باشی!'
"+همینه که هست آقای درسخون و درستکار! ناراضیای راتو بکش برو. بعدشم داری میری اتاق بهداشت، حداقل انقدر ادعا نداشته باش و بزار راهو نشونت بدم!"
'-ای کاش حداقل اینقدر کور نباشی و ببینی که کنار اتاق بهداشت پله ها هستن و کلاس خانم پارک هم طبقه بالاست!'
"+پرو! حداقل وایسا باهات بیاممم.
کتونیهامو محکم کوبیدم زمین و دویدمو ازش جلو زدم.
همین حالاشم دیر کرده بودیم!
شناختی از خانم پارک نداشتم، یا حتی دوستی تویه کلاس اونا، صرفا فقط یه اکیپ بودیم که هممونم تو کلاس خانملی درس یاد میگرفتیم.
قبل از وارد شدن به کلاس فالگوش وایسادم...
ات: https://wisgoon.com/gianluigi
یونگی: @min_mira
"از صدایی که تقریبا دم گوشم شنیده میشد میتونستم بگم همون پسره بود!
ناراضی و کلافه لب زدم:
+احمقی چیزی هستی؟ چطور میتونی این سوالو بپرسی وقتی رویه کادر طلایی رنگ یونیفرمت اسم خودت و کلاس نوشته شده؟!-
طبق معمول حکاک خیلی ظریف کار کرده بود!
نمیتونستم اسمشو تشخیص بدم ولی مشخص بود قراره تو کلاس منه بدبخت بیوفته.
کلاس خانم لی"
'خنده ی تو گلویی کردم'
-تو احمق تر از منی که بحثرو نفهمیده حرف میزنی!
-بهم گفتن که روی کادر اسم کلاس اشتباه نوشته شده...'
" تو یه مدرسه بودن با این پسر قراره خیلی سخت باشه...
از تکنیک خودش استفاده کردم، بیاعتنایی!
+خانم مدیر؟ کلاس چند دقیقه دیگه شروع میشه و زنگ میخوره، نمیخواید بگید چرا اینجام؟!
مدیر با استرس لب زد:
«اصن انقد محو شما دوتا بودم یادم رفت چی میخوام بهتون بگم! یونگیشی، کلاست قراره با خانم پارک باشه... ولی میتونی چند لحظه صبر کنی؟»
بعدشم سریع رفت و پروندهای رو با خودش آورد:
«راستش، سیلی از شکایت های همکلاسیهات داره تورو تهدید میکنه اتشی، پس تصمیم گرفتیم تورو به یه کلاس دیگه بفرستیم! پس تو از کلاس خانم لی میری پیش این پسر، کلاس خانم پارک»
پرونده رو داد به دستم، نوشته ها پررنگ و خوشخط نوشته شده بودن، جوری که آدمو وادار به خوندن میکردن. چندتا از صحبتهای همکلاسی هام رو خوندم..."
'کنجاوی نمیزاشت پرونده رو نخونم! از گوشه چشمم نگاهی به پرونده انداختم...
~سیلی زدن به همکلاسی ها
~فرار کردن از مدرسه
~دعوا ی شدید با ناظم مدرسه و...
نگاه دوباره ای به دختر انداختم و پوکر فیس راهمو کشیدم و رفتم سمت کلاس خانم پارک.
-بهت نمیخورد اینقدر وحشی باشی!'
"+همینه که هست آقای درسخون و درستکار! ناراضیای راتو بکش برو. بعدشم داری میری اتاق بهداشت، حداقل انقدر ادعا نداشته باش و بزار راهو نشونت بدم!"
'-ای کاش حداقل اینقدر کور نباشی و ببینی که کنار اتاق بهداشت پله ها هستن و کلاس خانم پارک هم طبقه بالاست!'
"+پرو! حداقل وایسا باهات بیاممم.
کتونیهامو محکم کوبیدم زمین و دویدمو ازش جلو زدم.
همین حالاشم دیر کرده بودیم!
شناختی از خانم پارک نداشتم، یا حتی دوستی تویه کلاس اونا، صرفا فقط یه اکیپ بودیم که هممونم تو کلاس خانملی درس یاد میگرفتیم.
قبل از وارد شدن به کلاس فالگوش وایسادم...
ات: https://wisgoon.com/gianluigi
یونگی: @min_mira
۱۹.۳k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.