maid of the mansion
(11)
اسلاید ها: لباس های یونجی
۱۰:۳۰
یونجی: امروز قرار بود برای عکاسی لباس ها اریک بیاد دنبالم ساعت ۱۱ میومد یه دوش گرفتم موهامو خشک کردم و حاضر شدم ( اسلاید ۱ ) کتمو پوشیدم و منتظر اریک بودم که در کمال نا باوری....
( ۱ ساعت قبل )
اریک: جونگ کوک من میرم دنبال یونجی تو هم برو سالن و حاضر شو
جونگ کوک: نه نمیخواد خودم میرم
اریک: چی؟ تو میخوای بری دنبالش
جونگ کوک: اره مشکلی هست؟
اریک: نه خیله خب برو دیر نیاید
جونگ کوک: خیله خب کمتر غر بزن سوویچ ماشینم رو برداشتم و رفتم سوار شدم و رفتم دنبال این شروعشه!!
( زمان حال )
یونجی: جونگ کوک بود اون اومده بود دنبالم
جونگ کوک: دستش رو گرفتم و بدون هیچ حرفی دنبالم کشیدمش اونم اعتراضی نکرد در و براش باز کردم اونم نشست تو ماشین شیشه های ماشین دودی بود و چیزی از بیرون دیده نمیشد بهش نزدیک شدم اونقدر نزدیک که نفسش رو به خوبی رو صورتم حس میکردم هه این دختر زیادی ساده بود طعمه خوبی برای من بود از طرف دیگه ای وقتی به اریک گفتم راجبش تحقیق کنه چیزای جالبی راجبش فهمیدم پدر اون قبل از مرگش یه شرکت خیلی بزرگ توی امریکا داشته و اونو به دخترش داده اما از اونجایی که اون زیادی بچه بود اینو ازش پنهان کردن و عمو زن عموش همه چیشو برای خودشون برداشتن اما اگر اون بفهمه میتونه اون شرکت رو پس بگیره و بعد همه اون شرکت مال من میشه تنها دلیلی که میخوام تحملش کنم اینه پس سعی میکردم تا ظاهر خودم رو حفظ کنم
یونجی: اینقدر بهم نزدیک شده بود که نفسش رو رو صورتم حس میکردم ایندفعه اینقدر بهم نزدیک شد و لباشو گذاشت رو لبام تو شک بودم یهو چیشد
( ۲ ساعت بعد )
یونجی: خیلی وقت بود که بیرون نیومده بودم لباسی که تنم بود از طرح های خودم بود ( اسلاید ۳ ) همه باهام خوب بودن کلی باهاشون حرف زدم خیلی بهم خوش گذشته بود به پشت سرم نگاه کردم که نگاهم دقیقا رو صورت جونگ کوک متوقف شد با فکر کردن به چند ساعت قبل لبخندی رو لبام نمایان شد
(۲ ساعت قبل )
جونگ کوک: ازش جدا شدم تو چشماش نگاه کردم و بدون توقف گفتم یونجی من عاشقتم
یونجی: من....ظورت چیه
جونگ کوک: نمیفهمی سر مو تو گردنش فرو کردم و در گوشش خیلی اروم گفتم عا...ش....ق...ت...م
( زمان حال )
اشتباه نکن !
نه زیبایی تو نه محبوبیت تو مرا مجذوب خود نکرد…
تنها آن هنگام که روح زخمی مرا بوسیدی
من عاشقت شدم
یونجی: همینطور تو نگاهش غرق بودم اما ایکاش هیچوقت اینطوری نبود!!!
اسلاید ها: لباس های یونجی
۱۰:۳۰
یونجی: امروز قرار بود برای عکاسی لباس ها اریک بیاد دنبالم ساعت ۱۱ میومد یه دوش گرفتم موهامو خشک کردم و حاضر شدم ( اسلاید ۱ ) کتمو پوشیدم و منتظر اریک بودم که در کمال نا باوری....
( ۱ ساعت قبل )
اریک: جونگ کوک من میرم دنبال یونجی تو هم برو سالن و حاضر شو
جونگ کوک: نه نمیخواد خودم میرم
اریک: چی؟ تو میخوای بری دنبالش
جونگ کوک: اره مشکلی هست؟
اریک: نه خیله خب برو دیر نیاید
جونگ کوک: خیله خب کمتر غر بزن سوویچ ماشینم رو برداشتم و رفتم سوار شدم و رفتم دنبال این شروعشه!!
( زمان حال )
یونجی: جونگ کوک بود اون اومده بود دنبالم
جونگ کوک: دستش رو گرفتم و بدون هیچ حرفی دنبالم کشیدمش اونم اعتراضی نکرد در و براش باز کردم اونم نشست تو ماشین شیشه های ماشین دودی بود و چیزی از بیرون دیده نمیشد بهش نزدیک شدم اونقدر نزدیک که نفسش رو به خوبی رو صورتم حس میکردم هه این دختر زیادی ساده بود طعمه خوبی برای من بود از طرف دیگه ای وقتی به اریک گفتم راجبش تحقیق کنه چیزای جالبی راجبش فهمیدم پدر اون قبل از مرگش یه شرکت خیلی بزرگ توی امریکا داشته و اونو به دخترش داده اما از اونجایی که اون زیادی بچه بود اینو ازش پنهان کردن و عمو زن عموش همه چیشو برای خودشون برداشتن اما اگر اون بفهمه میتونه اون شرکت رو پس بگیره و بعد همه اون شرکت مال من میشه تنها دلیلی که میخوام تحملش کنم اینه پس سعی میکردم تا ظاهر خودم رو حفظ کنم
یونجی: اینقدر بهم نزدیک شده بود که نفسش رو رو صورتم حس میکردم ایندفعه اینقدر بهم نزدیک شد و لباشو گذاشت رو لبام تو شک بودم یهو چیشد
( ۲ ساعت بعد )
یونجی: خیلی وقت بود که بیرون نیومده بودم لباسی که تنم بود از طرح های خودم بود ( اسلاید ۳ ) همه باهام خوب بودن کلی باهاشون حرف زدم خیلی بهم خوش گذشته بود به پشت سرم نگاه کردم که نگاهم دقیقا رو صورت جونگ کوک متوقف شد با فکر کردن به چند ساعت قبل لبخندی رو لبام نمایان شد
(۲ ساعت قبل )
جونگ کوک: ازش جدا شدم تو چشماش نگاه کردم و بدون توقف گفتم یونجی من عاشقتم
یونجی: من....ظورت چیه
جونگ کوک: نمیفهمی سر مو تو گردنش فرو کردم و در گوشش خیلی اروم گفتم عا...ش....ق...ت...م
( زمان حال )
اشتباه نکن !
نه زیبایی تو نه محبوبیت تو مرا مجذوب خود نکرد…
تنها آن هنگام که روح زخمی مرا بوسیدی
من عاشقت شدم
یونجی: همینطور تو نگاهش غرق بودم اما ایکاش هیچوقت اینطوری نبود!!!
۹.۵k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.