پارت ۳۹
از زبان کوک:
بعد اینکه یونا خواب رفت منم بلند شدم و رفتم بیرون از اتاق شب دوتا از مافیا های روسیه قرار بود تو قمار رقیبم باشن و تهیونگ(بهترین دوستش) قرار بود یارم باشه امشب یه مهمونی میگرم و همینجا با هم بازی میکنیم
از زبان یونا:
احساس کردم یکی داره صدام میکنه و از خواب بیدارم میکنه دیدم کوکه
+بیبی خوشگلم پاشو بریم ناهار
_ایششش این دومین باره از خواب بیدارم میکنی (خنده)
+عشقم شب قراره یه مهمونی بگیریم برای اینکه قراره ازدواج کنیم بلند شو دیگه
_اها باشه فقط جونکوک مامان بابا هامون چی ما هنوز هیچی بهشون نگفتیم
+میگیم امشب میگیم
_نه نه نظرت چیه بریم خونه بهشون بگیم
+باشه بریم ناهار بخوریم بعد میریم اوکی
_اوکی بریم
دستمو گرفت و رفتیم پایین و خدمتکارا برامون غذا آوردن کوک منو نشوند رو پاهاش و بعد شروع کردیم به غذا خوردن بعد غذا رفتیم بالا و آماده شدیم و از عمارت زدیم بیرون و سوار ماشین شدیم و رفتیم .....
بعد اینکه یونا خواب رفت منم بلند شدم و رفتم بیرون از اتاق شب دوتا از مافیا های روسیه قرار بود تو قمار رقیبم باشن و تهیونگ(بهترین دوستش) قرار بود یارم باشه امشب یه مهمونی میگرم و همینجا با هم بازی میکنیم
از زبان یونا:
احساس کردم یکی داره صدام میکنه و از خواب بیدارم میکنه دیدم کوکه
+بیبی خوشگلم پاشو بریم ناهار
_ایششش این دومین باره از خواب بیدارم میکنی (خنده)
+عشقم شب قراره یه مهمونی بگیریم برای اینکه قراره ازدواج کنیم بلند شو دیگه
_اها باشه فقط جونکوک مامان بابا هامون چی ما هنوز هیچی بهشون نگفتیم
+میگیم امشب میگیم
_نه نه نظرت چیه بریم خونه بهشون بگیم
+باشه بریم ناهار بخوریم بعد میریم اوکی
_اوکی بریم
دستمو گرفت و رفتیم پایین و خدمتکارا برامون غذا آوردن کوک منو نشوند رو پاهاش و بعد شروع کردیم به غذا خوردن بعد غذا رفتیم بالا و آماده شدیم و از عمارت زدیم بیرون و سوار ماشین شدیم و رفتیم .....
۱۹.۴k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.