p3
یک ساعت و نیم بعد
یعنی ساعت شیش صبح
ویو یجی
با صدایی مثل افتادن از خواب بیدار شدم
چشمامو باز کردم و چرخیدم دیدم این پسره کوک افتاده زمینو دستشو گرفته
یواش بلند شدمو رفتم پیشش
یجی :چته سر صبی
کوک:عای دستمممم
یجی:بده دستتو ببینم
یجی دست کوک رو گرفتم و چند ات از نقات دستش رو لمس کرد که ببینه کجای دستش درد میکنه یا چقدر دردش میگیره
کوک:دستم شکسته؟
یجی:نه فقط ضرب دیده تقریبا یه هفته یا ده روز دیگه خوب میشه
کوک:اینارو از کجا بلدی؟
یجی:دیگه پسر خاله نشو
<نمیخواستم بهش بگم که تو مدرسه ی قبلیم برام قلدری میکردن و اینارو یاد گرفتم تا نیاز نباشه هر روز برم دکتر>
یجی:حالا چرا افتادی؟
کوک:من عادت دارم تو خواب راه برم یا غلت بخورم :|
یجی:حرفی ندارم :|
ویو یجی
چرخیدم و پنجره
پشمام صب شده:|
دو دور غلت زدم و رفتم کنار کیفم
گوشیمو از توش دراوردم و سلعتو نگا کردم
کوک:ساعت چنده؟
یجی:شیش و ربع
بدون حرفی دلند شدمو کیفمو بلند کردمو رفتم بیرون
رفتم تو دسشویی و لباسمو عوض کردم <استایلشو میزارم براتون >
برگشتم تو اتاق دیدم پسره رو زمین خوابش برده
فک کنم خیلی خوابش میومد:|
میونگو نگا کردم و دیدم تو مبل خوابش برده
با اینکه از منتظره ها خوشم نمیاد ولی رفتم جلوی پنجره تا بیرونو نگا کنم
به ئقیقه نکشید برگشتم :|
هدفونمو از توی کیفم دراوردم و گزاشتم روی گوشم
از توی گوشیم یه اهنگ گزاشتم و نشستم روی مبل و به فکر فرو رفتم
دوستان شرطا :بیست لایک و بیست کامنت
بخدا نرسونین ادامش نمیدم:|
پست بعدی ی سری مشخصات از یجی میزارم و عکس استایلش
یعنی ساعت شیش صبح
ویو یجی
با صدایی مثل افتادن از خواب بیدار شدم
چشمامو باز کردم و چرخیدم دیدم این پسره کوک افتاده زمینو دستشو گرفته
یواش بلند شدمو رفتم پیشش
یجی :چته سر صبی
کوک:عای دستمممم
یجی:بده دستتو ببینم
یجی دست کوک رو گرفتم و چند ات از نقات دستش رو لمس کرد که ببینه کجای دستش درد میکنه یا چقدر دردش میگیره
کوک:دستم شکسته؟
یجی:نه فقط ضرب دیده تقریبا یه هفته یا ده روز دیگه خوب میشه
کوک:اینارو از کجا بلدی؟
یجی:دیگه پسر خاله نشو
<نمیخواستم بهش بگم که تو مدرسه ی قبلیم برام قلدری میکردن و اینارو یاد گرفتم تا نیاز نباشه هر روز برم دکتر>
یجی:حالا چرا افتادی؟
کوک:من عادت دارم تو خواب راه برم یا غلت بخورم :|
یجی:حرفی ندارم :|
ویو یجی
چرخیدم و پنجره
پشمام صب شده:|
دو دور غلت زدم و رفتم کنار کیفم
گوشیمو از توش دراوردم و سلعتو نگا کردم
کوک:ساعت چنده؟
یجی:شیش و ربع
بدون حرفی دلند شدمو کیفمو بلند کردمو رفتم بیرون
رفتم تو دسشویی و لباسمو عوض کردم <استایلشو میزارم براتون >
برگشتم تو اتاق دیدم پسره رو زمین خوابش برده
فک کنم خیلی خوابش میومد:|
میونگو نگا کردم و دیدم تو مبل خوابش برده
با اینکه از منتظره ها خوشم نمیاد ولی رفتم جلوی پنجره تا بیرونو نگا کنم
به ئقیقه نکشید برگشتم :|
هدفونمو از توی کیفم دراوردم و گزاشتم روی گوشم
از توی گوشیم یه اهنگ گزاشتم و نشستم روی مبل و به فکر فرو رفتم
دوستان شرطا :بیست لایک و بیست کامنت
بخدا نرسونین ادامش نمیدم:|
پست بعدی ی سری مشخصات از یجی میزارم و عکس استایلش
۳.۵k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.