سایه سیاه (F2) pt²²
رفتیم داخل دیدیم هانا بیدار شده هنوز متوجه حضور جیمین و پدرش نشده بود سرش پایین بود
هانا : دستامو باز کن عوضی هرزه وگرنه...
جیمین : دستاتو باز نمیکنم میخوای چیکار کنی ؟
هانا : جیمین.... من ... نه.. اون ..
جیمین : کافیه هانا همه چیو دیدم نمیخواد چطور تونستی اینکارو بکنی منو تو از بچگی باهم دوست بودیم اونوقت تو..
هانا : من نمیخواستم واقعا میگم لطفا گوش کن
پ.جیمین :هانا ، واقعا نا امیدم کردی من تورو مث دختر خودم بزرگ کردم اونوقت تو همیچین کاری کردی
دایانا : خب حالا مث یه دختر خوب میگی از طرف کی اومدی وگرنه خودم میدونم باهات چیکار کنم
هانا : از طرف هیچکس راست میگم
دایانا ؛ رفتم جلو یه مشت زدم تو صورتش
هانا : اه.... اییییی.... چیکار میکنی ... جیمین جلوشو بگیر لطفا
جیمین :نه اتفاقا میخوام بزارم کارشو بکنه ، ادامه بده عزیزم
جیمین : پدر بیا ما بریم بیرون خودشون حرف میزن
پ.جیمین : بریم پسرم
دایانا :خوشبگذره
دایانا : خب هرزه کوچولو ، چیشده از اینکه جیمینو از دست دادی ناراحتی
هانا : جیمین مال منه فک کردی میزارم جیمینو از من بگیری
دایانا : ههه ، من ازت نگرفتمش اون خودش تورو نخواست وگرنه حتی بعد این همه سال بازم دوستت میداشت
هانا : تو نذاشتی عوضی
دایانا ؛ با لگدم زدم تو شکمش که اه و نالش بلند شد
دایانا : خب دیگه کافیه حرف بزن ببینم وگرنه تا فردا همیجوری میگذره
هانا : هه فکر ... کردی ..حرف میزنم
دایانا : باشه هر طور خودت خواستی
لایک کنین 🥺😍
هانا : دستامو باز کن عوضی هرزه وگرنه...
جیمین : دستاتو باز نمیکنم میخوای چیکار کنی ؟
هانا : جیمین.... من ... نه.. اون ..
جیمین : کافیه هانا همه چیو دیدم نمیخواد چطور تونستی اینکارو بکنی منو تو از بچگی باهم دوست بودیم اونوقت تو..
هانا : من نمیخواستم واقعا میگم لطفا گوش کن
پ.جیمین :هانا ، واقعا نا امیدم کردی من تورو مث دختر خودم بزرگ کردم اونوقت تو همیچین کاری کردی
دایانا : خب حالا مث یه دختر خوب میگی از طرف کی اومدی وگرنه خودم میدونم باهات چیکار کنم
هانا : از طرف هیچکس راست میگم
دایانا ؛ رفتم جلو یه مشت زدم تو صورتش
هانا : اه.... اییییی.... چیکار میکنی ... جیمین جلوشو بگیر لطفا
جیمین :نه اتفاقا میخوام بزارم کارشو بکنه ، ادامه بده عزیزم
جیمین : پدر بیا ما بریم بیرون خودشون حرف میزن
پ.جیمین : بریم پسرم
دایانا :خوشبگذره
دایانا : خب هرزه کوچولو ، چیشده از اینکه جیمینو از دست دادی ناراحتی
هانا : جیمین مال منه فک کردی میزارم جیمینو از من بگیری
دایانا : ههه ، من ازت نگرفتمش اون خودش تورو نخواست وگرنه حتی بعد این همه سال بازم دوستت میداشت
هانا : تو نذاشتی عوضی
دایانا ؛ با لگدم زدم تو شکمش که اه و نالش بلند شد
دایانا : خب دیگه کافیه حرف بزن ببینم وگرنه تا فردا همیجوری میگذره
هانا : هه فکر ... کردی ..حرف میزنم
دایانا : باشه هر طور خودت خواستی
لایک کنین 🥺😍
۳۷.۷k
۱۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.