پارت سوم (آخر)
پارت سوم (آخر)
ات ویو
ات ته رو پس زد
برگه سونوگرافی رو از کشوی ته در آورد
ات:این چیه هااااا(داد و گریه)
ته:ا.. اون
ات:میدونسم(آروم)
نویسنده ویو(بنده)
ات پالتوش رو پوشید بدون اینکه به تهیونگ فرصت بده دوید بیرون
بیرون هوا سرد بود و بارون میومد
تهیونگ دنبال ات رفت
ات ویو
داشتم میدوییدم که یکی دستمو گرفت و تو بغل گرمی فرو رفتم تهیونگ بود
ته:ات بزار توضیح بدم
ات چی رو توضیح ب....
حرفم با بوسه ای روی لبم نصفه موند
از م جدا شد
ته: ات باور کن اون برگه مال خواهرم بود
ات:خ.. خواهرت؟ و.. واقعا؟
ته: آره متاسفم که باعث شدم اونجوری فکر کنی فرشته کوچولوم:)
ات:یه خبر خوب دارم برات ته
ته:چه خبری(با لبخند)
ات:تو داری بابا میشی
ته:....
ات:چی شد خوشحال نشدی؟
یهو بغلم کرد و تو هوا چرخوندم
ته:خوشحال نشدم؟ تا به حال به این اندازه خوشحال نبودم
ویو نویسنده
بعد از نه ماه اونا صاحب یه پسر خوشگل به اسم هجین شدن
گیلیلی تموم شددد
چطور بود؟
ات ویو
ات ته رو پس زد
برگه سونوگرافی رو از کشوی ته در آورد
ات:این چیه هااااا(داد و گریه)
ته:ا.. اون
ات:میدونسم(آروم)
نویسنده ویو(بنده)
ات پالتوش رو پوشید بدون اینکه به تهیونگ فرصت بده دوید بیرون
بیرون هوا سرد بود و بارون میومد
تهیونگ دنبال ات رفت
ات ویو
داشتم میدوییدم که یکی دستمو گرفت و تو بغل گرمی فرو رفتم تهیونگ بود
ته:ات بزار توضیح بدم
ات چی رو توضیح ب....
حرفم با بوسه ای روی لبم نصفه موند
از م جدا شد
ته: ات باور کن اون برگه مال خواهرم بود
ات:خ.. خواهرت؟ و.. واقعا؟
ته: آره متاسفم که باعث شدم اونجوری فکر کنی فرشته کوچولوم:)
ات:یه خبر خوب دارم برات ته
ته:چه خبری(با لبخند)
ات:تو داری بابا میشی
ته:....
ات:چی شد خوشحال نشدی؟
یهو بغلم کرد و تو هوا چرخوندم
ته:خوشحال نشدم؟ تا به حال به این اندازه خوشحال نبودم
ویو نویسنده
بعد از نه ماه اونا صاحب یه پسر خوشگل به اسم هجین شدن
گیلیلی تموم شددد
چطور بود؟
۸.۲k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.