یک روزغمگین اما زیبا🖤🐈 قسمت(۱)
بعد از اینکه دوستم منو تنها گذاشت و برای صحبت با دوستی که خودم با اون آشناش کردم رفت.توی زنگ آزاد کنار ورودی حیاط پشت مدرسه نشستم جایی که محل تنهایی های من بود. درحالی که تمام خاطرات از سرم می گذشت زندگی آینده هم منو می ترسوند یکم ناراحت بودم ولی این لحظه ها به خودم می گفتم قوی باش تو همین حال بودم که دوتا دختر به سمن حیاط پشت رفتن بعد چند لحظه یه بچه گربه کوچولو از کنار من رد شد.
درست همون لحظه که میخواستم یکی بیاد و آرومم کنه.زیبایی ها و لحظه ها برای حال خوب کم نیست فقط باید اون هارو دریابید.🥰🥰🥰
درست همون لحظه که میخواستم یکی بیاد و آرومم کنه.زیبایی ها و لحظه ها برای حال خوب کم نیست فقط باید اون هارو دریابید.🥰🥰🥰
۷.۷k
۳۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.