هفت تا پسرا اومدن سمتم یکیشون خواست بزنم که من زدم جای حس
هفت تا پسرا اومدن سمتم یکیشون خواست بزنم که من زدم جای حساسش که یه عربده کشید
ا.ت: متاسفم اما من نمیتونم وایسم تا بزنیم
الدنگ که نیستم
نامجون: بچه ها دستش و بگیریم
به سرعت اومدن سمتم دستمو گرفتم نامجون اومد نزدیکم
نامجون: دختر کوچولو ترسیدی
ا.ت: چرا باید بترسم
نامجون:خب خب خب یکی اینجا خیلی لجبازه همهی دخترا دلشون میخواد با من باشن بعد تو لجبازی میکنی
ا.ت: چیه حسودیت شده فکر کردی همه ی دخترا بهت میچسبن ولی من اینطوری نیستم
نامجون اومد نزدیکم سرش و گذاشت رو گردنم در گوشم زمزمه کرد
نامجون: ب مت از دخترای بد گرل خوشم نمیاد
۰
ا.ت: متاسفم اما من نمیتونم وایسم تا بزنیم
الدنگ که نیستم
نامجون: بچه ها دستش و بگیریم
به سرعت اومدن سمتم دستمو گرفتم نامجون اومد نزدیکم
نامجون: دختر کوچولو ترسیدی
ا.ت: چرا باید بترسم
نامجون:خب خب خب یکی اینجا خیلی لجبازه همهی دخترا دلشون میخواد با من باشن بعد تو لجبازی میکنی
ا.ت: چیه حسودیت شده فکر کردی همه ی دخترا بهت میچسبن ولی من اینطوری نیستم
نامجون اومد نزدیکم سرش و گذاشت رو گردنم در گوشم زمزمه کرد
نامجون: ب مت از دخترای بد گرل خوشم نمیاد
۰
۳.۴k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.