جادوگرسیاه و عشق ❤️🖤پارت۲۱
هیرا:رسیدیم خونه کوک
کوک پیاده شود اومد و در ماشینو برام باز کرد وگفت بیا پایین
پیاده شودم گفتم چرا منو اوردی خونه خودت
کوک:بیا دیگه باهم زندگی میکونیم چون نمیخام دیگه هتا یه لحظه ازت دور باشم
هیرا:ببینم دیونه شودی هان من نمیام خودت برو
فکه نکون چون گفتم دوست دارم به معنی این که میخام باهت زندگی کونم
کوک:دست تو نیست نمیتونی فرار کونی
بعد دستشو زیر شونه و زانوهام گذاشت منو بغل کرد
برد توی خونه
منو روی مبل گذاشت
کوک:خوب بشین بیبی
هیرا:من که بهت گفتم نمیتونیم باهم باشیم
کوک:من گوش نمیدم چون خیلی گشنه ام تو چی
برای شام چی دوست داری دورست کونم
هیرا:کوفت خوبه
کوک:هاها خیلی بی نمکی
کوک شام دورست کرد و هردو ما خوردیم بعد شام کوک گفت باهم یه فیلم ببینم
اون یه فیلم عاشقانه انتخاب کرده بود که کلی
صحنه ی
بوسه عشق ورزیدن داشت
کوک نگاه کردم دیدم خیلی داره تحریک میشه
باخودم گفتم باید تا وقت دارم فرار کونم
به کوک گفتم من خوابم میاد میرم به خوابم
کوک:باشه منم دیگه نمیتونم این فیلم نگاه کونم
بیا بریم توی اتاق بخوابیم
هیرا:من باتو توی یه اتاق نمیخوابم
کوک:مگه دست خودته
هیرا:تا این حرف شنیدم از جام بلند شودم ولی کوک دستمو محکم گرفت
کوک:کجا ببینم نمیتونی فرار کونی باهت کار دارم
هیرا: دستمو از توی دستش کشیدم بیرون به طرف
پله ها فرار کردم
کوک:کجا میری نمیتونی فرار کونی امشب توی بغل من باید به خوابی بیبی
هیرا:رفتم توی اتاق خاستم در رو بشت سرم ببندم ولی کوک رسید و نگذاشت
کوک دستشو انداخت دور کمرم منو محکم به طرف
خودش کشید و شروع به بوسیدنه گردن من کرد
هیرا:کوک بس کون این کارو نکون
ولی کوک به بوسیدن ادامه داد
کوک پیاده شود اومد و در ماشینو برام باز کرد وگفت بیا پایین
پیاده شودم گفتم چرا منو اوردی خونه خودت
کوک:بیا دیگه باهم زندگی میکونیم چون نمیخام دیگه هتا یه لحظه ازت دور باشم
هیرا:ببینم دیونه شودی هان من نمیام خودت برو
فکه نکون چون گفتم دوست دارم به معنی این که میخام باهت زندگی کونم
کوک:دست تو نیست نمیتونی فرار کونی
بعد دستشو زیر شونه و زانوهام گذاشت منو بغل کرد
برد توی خونه
منو روی مبل گذاشت
کوک:خوب بشین بیبی
هیرا:من که بهت گفتم نمیتونیم باهم باشیم
کوک:من گوش نمیدم چون خیلی گشنه ام تو چی
برای شام چی دوست داری دورست کونم
هیرا:کوفت خوبه
کوک:هاها خیلی بی نمکی
کوک شام دورست کرد و هردو ما خوردیم بعد شام کوک گفت باهم یه فیلم ببینم
اون یه فیلم عاشقانه انتخاب کرده بود که کلی
صحنه ی
بوسه عشق ورزیدن داشت
کوک نگاه کردم دیدم خیلی داره تحریک میشه
باخودم گفتم باید تا وقت دارم فرار کونم
به کوک گفتم من خوابم میاد میرم به خوابم
کوک:باشه منم دیگه نمیتونم این فیلم نگاه کونم
بیا بریم توی اتاق بخوابیم
هیرا:من باتو توی یه اتاق نمیخوابم
کوک:مگه دست خودته
هیرا:تا این حرف شنیدم از جام بلند شودم ولی کوک دستمو محکم گرفت
کوک:کجا ببینم نمیتونی فرار کونی باهت کار دارم
هیرا: دستمو از توی دستش کشیدم بیرون به طرف
پله ها فرار کردم
کوک:کجا میری نمیتونی فرار کونی امشب توی بغل من باید به خوابی بیبی
هیرا:رفتم توی اتاق خاستم در رو بشت سرم ببندم ولی کوک رسید و نگذاشت
کوک دستشو انداخت دور کمرم منو محکم به طرف
خودش کشید و شروع به بوسیدنه گردن من کرد
هیرا:کوک بس کون این کارو نکون
ولی کوک به بوسیدن ادامه داد
۷.۵k
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.