P5
ا/ت : چه خبره ؟
خواستم برم سمتش و چیزی بگم اما اون پسره زودتر از من رفت سمت ا/ت و گفت : ا/ت دنبالت میگشتم
ا/ت هم انگار که باهم صمیمی باشن گفت : کی اومدی ؟
B: دیروز اومدم
بعدم شروع کردن باهم حرف زدن این دیگه کیه ا/ت رو از کجا میشناسه ، اصلا ولش کن به من چه پسره ی منحرف اومده تا اخرین درجه نزدیک من وایساده بعد میگه من که نزدیکت نیومدم اما هر کی هست بنظر میاد اومده بود ا/ت رو ببینه ، یه چند ثانیه ای بهشون نگاه کردم و بعدش گفت : هی ببخشید
که جفتشون نگاهشون رو بهم دادن .
جیسو : تموم شد ؟
ا/ت مثل اینکه فهمیده باشه منتظرم بودنم این پسره کیه دستش رو به سمت پسره گرفت و با لبخند رو به من گفت : این دوستم تهیونگه
بعدم یه نگاه به تهیونگ کرد و دوباره ادامه داد : چند روز پیش باهم آشنا شدیم
چرخید سمت تهیونگ و با دست به من اشاره کرد و گفت : اینم بهترین دوست من جیسوعه
همون پسره که اسمش تهیونگ بود سرش رو تکون داد و با لحن تکیه اندازی گفت : بله چند دقیقه پیش ملاقاتشون کردم
با این حرفش یه نگاه معنی داری بهش کردم و روم رو کردم اون طرف یعنی سمت ا/ت ، که رو به من و تهیونگ با لحن خندونی گفت : خیلی خب دیگه بسه
بعدم یه دونه آروم زد رو شونه تهیونگ و با لبخند گفت : من دیگه میرم
که اونم با لبخند سرش رو به معنی تایید تکون داد ، ا/ت دوباره روش رو به من کرد و برام دست تکون داد ، منم براش دست تکون دادم که رفت و ازمون دور شد بعد از اون تهیونگ هم خواست بره اما قبل از اینکه بره خواستم تیکه ای که انداخت رو جبران کنم برای همین جوری که فقط اون بشنوه آروم زمزمه کردم : پسره ی منحرف
با این حرفم سر جاش وایساد و برگشت سمت من دستش رو کرد تو موهاش و دادشون عقب بعدم با نگاه متعجبی نگاهم کرد .
تهیونگ : با من بودی ؟
نخواستم کم بیارم برای همین گفتم : بله
تهیونگ : اونوقت چرا ؟
جیسو : تا اخری درجه نزدیکم وایسادم بودی
تهیونگ : کاری باهات نداشتم که
خواستم یه چیزی بهش بگم اما پشیمون شدم اخه دختره احمق راست میگه اون که کاری باهات نداشت .
تهیونگ : خانواده میدونن اینقدر فکرت کثیفه ؟
جیسو : فکر کی کثیفه ؟ من ؟
جوابی حقیقتا براش نداشتم ولی میخواستم هرجور شده یه چیزی بگم تا کم نیارم برای همین با لحن تندی گفتم : میتونستی فاصلتو حفظ کنی
بعدم با قدم های تند سریع ازش دور شدم یکم که مطمئن شدم ازش دور شدم با دست زدم روی پیشونی خودم و گفتم : خاک تو سرت دختر اخه مگه چیکار داشت ذهن کثیف اون فقط وایسادم بود
بعدم یکدفعه سرم رو آوردم بالا و گفتم : باید ذهنم رو تمیز کنم
یه نگاه به ساعت کردم تایم استراحت تمام شده بود اصلا حوصله غر غر کردنای خانم پارک رو نداشتم برای همین دویدم سمت سالن
خواستم برم سمتش و چیزی بگم اما اون پسره زودتر از من رفت سمت ا/ت و گفت : ا/ت دنبالت میگشتم
ا/ت هم انگار که باهم صمیمی باشن گفت : کی اومدی ؟
B: دیروز اومدم
بعدم شروع کردن باهم حرف زدن این دیگه کیه ا/ت رو از کجا میشناسه ، اصلا ولش کن به من چه پسره ی منحرف اومده تا اخرین درجه نزدیک من وایساده بعد میگه من که نزدیکت نیومدم اما هر کی هست بنظر میاد اومده بود ا/ت رو ببینه ، یه چند ثانیه ای بهشون نگاه کردم و بعدش گفت : هی ببخشید
که جفتشون نگاهشون رو بهم دادن .
جیسو : تموم شد ؟
ا/ت مثل اینکه فهمیده باشه منتظرم بودنم این پسره کیه دستش رو به سمت پسره گرفت و با لبخند رو به من گفت : این دوستم تهیونگه
بعدم یه نگاه به تهیونگ کرد و دوباره ادامه داد : چند روز پیش باهم آشنا شدیم
چرخید سمت تهیونگ و با دست به من اشاره کرد و گفت : اینم بهترین دوست من جیسوعه
همون پسره که اسمش تهیونگ بود سرش رو تکون داد و با لحن تکیه اندازی گفت : بله چند دقیقه پیش ملاقاتشون کردم
با این حرفش یه نگاه معنی داری بهش کردم و روم رو کردم اون طرف یعنی سمت ا/ت ، که رو به من و تهیونگ با لحن خندونی گفت : خیلی خب دیگه بسه
بعدم یه دونه آروم زد رو شونه تهیونگ و با لبخند گفت : من دیگه میرم
که اونم با لبخند سرش رو به معنی تایید تکون داد ، ا/ت دوباره روش رو به من کرد و برام دست تکون داد ، منم براش دست تکون دادم که رفت و ازمون دور شد بعد از اون تهیونگ هم خواست بره اما قبل از اینکه بره خواستم تیکه ای که انداخت رو جبران کنم برای همین جوری که فقط اون بشنوه آروم زمزمه کردم : پسره ی منحرف
با این حرفم سر جاش وایساد و برگشت سمت من دستش رو کرد تو موهاش و دادشون عقب بعدم با نگاه متعجبی نگاهم کرد .
تهیونگ : با من بودی ؟
نخواستم کم بیارم برای همین گفتم : بله
تهیونگ : اونوقت چرا ؟
جیسو : تا اخری درجه نزدیکم وایسادم بودی
تهیونگ : کاری باهات نداشتم که
خواستم یه چیزی بهش بگم اما پشیمون شدم اخه دختره احمق راست میگه اون که کاری باهات نداشت .
تهیونگ : خانواده میدونن اینقدر فکرت کثیفه ؟
جیسو : فکر کی کثیفه ؟ من ؟
جوابی حقیقتا براش نداشتم ولی میخواستم هرجور شده یه چیزی بگم تا کم نیارم برای همین با لحن تندی گفتم : میتونستی فاصلتو حفظ کنی
بعدم با قدم های تند سریع ازش دور شدم یکم که مطمئن شدم ازش دور شدم با دست زدم روی پیشونی خودم و گفتم : خاک تو سرت دختر اخه مگه چیکار داشت ذهن کثیف اون فقط وایسادم بود
بعدم یکدفعه سرم رو آوردم بالا و گفتم : باید ذهنم رو تمیز کنم
یه نگاه به ساعت کردم تایم استراحت تمام شده بود اصلا حوصله غر غر کردنای خانم پارک رو نداشتم برای همین دویدم سمت سالن
۲۱.۸k
۲۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.