تهیونگ: وای ۱۰ و نیم من الان باید برم کلاس اسب سواری
تهیونگ: وای ۱۰ و نیم من الان باید برم کلاس اسب سواری
ات: یعنی الان باید بری ؟ من تنها میشم
تهیونگ: ببخشید چاگیا ولی باید برم چند روزه نتونستم برم امروز نرم از تیم بیرونم میکنن
ات: باشه پس منم میام
تهیونگ : برا چی تو نمیتونی دستت خوب نشده هنوز که
ات: منم ثبت نام کردم تازشم دستم خوبه
داشتیم بحث میکردیم که یهو صدای در اومد
تق تق تق
ات: کیه
صدایی نیومد
تهیونگ : کیهه؟
بازم صدایی نیومد
ات: بشین حتما صبحونه اوردن
تهیونگ : اوکی میرم باز میکنم
ات: نه بشین
ات: درو باز کردم جویون دم در بود منو سریع گرفت و سر اسلحه رو روی سرم گذاشت
ات: ولم کن عوضی باز که تویی
تهیونگ: از جام پریدم دویدم سمت کمد و اسلحه رو برداشتم و گرفتم سمت جویون
عوضی دیگه راه فرار نداری
ات: نه تهیونگ نه نکشش
جویون : ات میدونه بعد مرگ من بیشتر از ۳۰۰ نفر میان و میکشننت اونا دوستای منن عضو بزرگترین بند مافیا
تهیونگ: ات رو با یه ضرب کشیدم از بغلش بیرون و پشت سرم ایستاد
ات: وای همش تقصیر منهه
جویون: معلومه ( با خنده )
تهیونگ: اگر مردی بیا بدون اسلحه بجنگیم گرفتن صلاح سرد تو دعوا یکی از اولین تصمیمات هوشمندانته
جویون : البته
ات:با جیغ و داد ( بسه تهیونگ ممنونم بابت مهمونداریت ولی نمیخوام ترو به دردسر بندازم
جویون من باهات میام فقط قول بده به تهیونگ حتی یزره هم صدمه نمیزنی
جویون : البته لیدی فقط قراره ازت بچه داشته باشم ( با حالت شیطانی)
تهیونگ: مگه از روی جنازم رد شی
جویون: اون گازو پخش کن دیگه برام مهم نیستن
ات و تهیونگ : سیاهی ..
پرش زمانی به روز بعد
ات: از جام بلند شدم تهیونگ دیدم که بغلم افتاده و لباسش خونیه و صورتش پر از کبودی و زخم
ات: بلند شدم که یاد دیشب افتادم و دعوای ما با جویون یهو دیدم کلی زنجیر به من و تهیونگ وصله و نمیتونیم تکون بخوریم ولی تهیونگ هنوز بیهوش بود
پرش زمانی به ۳۰ مین بعد
تهیونگ : با کلی درد توی بدنم بلند شدم و دیدم ات کنارم و با زنجیر بسته شدیم
تهیونگ: ات چی شده؟ (باصدای گرفته و یواش)
ات: بیدار شدی ؟ تهیونگ منو ببخش جویون ما رو اورده به پناهگاهش فکر کنم
که صدای در اومد و یه نفر اومد تو
او اون سوفیا بود
تا نگاهش به من افتاد گفت ات خودتی؟
ات: تو اینجا چکار میکنی؟ تو رو هم گرفتههه؟!
سوفیا: ن نه من عضو بندشونم
ات: .. زد زیر گریه
سوفیا : ولی من یه راه مخفی بلدم نگاهم به تهیونگ افتاد
اون اینجا چیکار میکنه
ات: قضیش مفصله
سوفیا: اوکی حالا میتونه با اینهمه زخم بلند شه؟
ات: فک نکنم
شوفیا :ات میتونی کولش کنی؟
ات: اره سعی میکنم
تهیونگ: تو برو منم حالا میام
ات: من بدون تو هیچ جا نمیرم
سوفیا: من جویون فرستاد تا تهیونگو ببرم پیشش ولی حالا که شما ها این باید برین جویون یه زره رحم تو وجودش نداره
ات: ...
تهیونگ : من میتونم راه برم بریم؟
سوفیا رفت و طناب آورد و بست به کمر ات و تهیونگ
از پنجره بپرین بهم اعتماد کنین
ات: سوفیا پس تو چی ؟
سوفیا: فوقش ۸۰ تا ضربه کمربند میخورم حالا مهم نیست
شما برین من یجوری جمش میکنم
پریدن و ات دست تهیونگ گرفت و انداخت رو شونه اش و گفت
ات: بریم دور شیم ازینجا بعد با ماشین بریم عمارت تو و وسایل لازم برداریم و پول و فقط بریم ازین کشور
تهیونگ: باشه
رفتن و بعد از کلی مشکل رسیدن به عمارت ته
پاسپورت ات و تهیونگ برداشتن و کلی پول و کمی لباس و سریع به فرودگاه رفتن و اولین پرواز به پاریس گرفتن
نکته: ساعت ۵ بود ساعت ۷ پرواز داشتن
ات: تهیونگ واقعا ما شانس اوردیم وگرنه الان زیر دست اون جویون بودیم
تهیونگ: اره شانس اوردیم
ات : ای سرم خیلی درد میکنه
تهیونگ: چراا؟
ات: از پریروز چیزی نخوردم
تهیونگ : بیا بریم من تمام پولی که داشتم که تقریبا ۲۰۰ میلیارد رو آوردم
ات: منم ۱ دلار تو جیبم دارم😂
تهیونگ: خیلی زیاده افرین😂
رفتیم و یه پیتزا گرفتیم و خوردیم
ساعت ۶ و نیم شد رفتیم و چمدنمونو گذاشتیم و رفتیم نشستیم تو هواپیما..
ات: یعنی الان باید بری ؟ من تنها میشم
تهیونگ: ببخشید چاگیا ولی باید برم چند روزه نتونستم برم امروز نرم از تیم بیرونم میکنن
ات: باشه پس منم میام
تهیونگ : برا چی تو نمیتونی دستت خوب نشده هنوز که
ات: منم ثبت نام کردم تازشم دستم خوبه
داشتیم بحث میکردیم که یهو صدای در اومد
تق تق تق
ات: کیه
صدایی نیومد
تهیونگ : کیهه؟
بازم صدایی نیومد
ات: بشین حتما صبحونه اوردن
تهیونگ : اوکی میرم باز میکنم
ات: نه بشین
ات: درو باز کردم جویون دم در بود منو سریع گرفت و سر اسلحه رو روی سرم گذاشت
ات: ولم کن عوضی باز که تویی
تهیونگ: از جام پریدم دویدم سمت کمد و اسلحه رو برداشتم و گرفتم سمت جویون
عوضی دیگه راه فرار نداری
ات: نه تهیونگ نه نکشش
جویون : ات میدونه بعد مرگ من بیشتر از ۳۰۰ نفر میان و میکشننت اونا دوستای منن عضو بزرگترین بند مافیا
تهیونگ: ات رو با یه ضرب کشیدم از بغلش بیرون و پشت سرم ایستاد
ات: وای همش تقصیر منهه
جویون: معلومه ( با خنده )
تهیونگ: اگر مردی بیا بدون اسلحه بجنگیم گرفتن صلاح سرد تو دعوا یکی از اولین تصمیمات هوشمندانته
جویون : البته
ات:با جیغ و داد ( بسه تهیونگ ممنونم بابت مهمونداریت ولی نمیخوام ترو به دردسر بندازم
جویون من باهات میام فقط قول بده به تهیونگ حتی یزره هم صدمه نمیزنی
جویون : البته لیدی فقط قراره ازت بچه داشته باشم ( با حالت شیطانی)
تهیونگ: مگه از روی جنازم رد شی
جویون: اون گازو پخش کن دیگه برام مهم نیستن
ات و تهیونگ : سیاهی ..
پرش زمانی به روز بعد
ات: از جام بلند شدم تهیونگ دیدم که بغلم افتاده و لباسش خونیه و صورتش پر از کبودی و زخم
ات: بلند شدم که یاد دیشب افتادم و دعوای ما با جویون یهو دیدم کلی زنجیر به من و تهیونگ وصله و نمیتونیم تکون بخوریم ولی تهیونگ هنوز بیهوش بود
پرش زمانی به ۳۰ مین بعد
تهیونگ : با کلی درد توی بدنم بلند شدم و دیدم ات کنارم و با زنجیر بسته شدیم
تهیونگ: ات چی شده؟ (باصدای گرفته و یواش)
ات: بیدار شدی ؟ تهیونگ منو ببخش جویون ما رو اورده به پناهگاهش فکر کنم
که صدای در اومد و یه نفر اومد تو
او اون سوفیا بود
تا نگاهش به من افتاد گفت ات خودتی؟
ات: تو اینجا چکار میکنی؟ تو رو هم گرفتههه؟!
سوفیا: ن نه من عضو بندشونم
ات: .. زد زیر گریه
سوفیا : ولی من یه راه مخفی بلدم نگاهم به تهیونگ افتاد
اون اینجا چیکار میکنه
ات: قضیش مفصله
سوفیا: اوکی حالا میتونه با اینهمه زخم بلند شه؟
ات: فک نکنم
شوفیا :ات میتونی کولش کنی؟
ات: اره سعی میکنم
تهیونگ: تو برو منم حالا میام
ات: من بدون تو هیچ جا نمیرم
سوفیا: من جویون فرستاد تا تهیونگو ببرم پیشش ولی حالا که شما ها این باید برین جویون یه زره رحم تو وجودش نداره
ات: ...
تهیونگ : من میتونم راه برم بریم؟
سوفیا رفت و طناب آورد و بست به کمر ات و تهیونگ
از پنجره بپرین بهم اعتماد کنین
ات: سوفیا پس تو چی ؟
سوفیا: فوقش ۸۰ تا ضربه کمربند میخورم حالا مهم نیست
شما برین من یجوری جمش میکنم
پریدن و ات دست تهیونگ گرفت و انداخت رو شونه اش و گفت
ات: بریم دور شیم ازینجا بعد با ماشین بریم عمارت تو و وسایل لازم برداریم و پول و فقط بریم ازین کشور
تهیونگ: باشه
رفتن و بعد از کلی مشکل رسیدن به عمارت ته
پاسپورت ات و تهیونگ برداشتن و کلی پول و کمی لباس و سریع به فرودگاه رفتن و اولین پرواز به پاریس گرفتن
نکته: ساعت ۵ بود ساعت ۷ پرواز داشتن
ات: تهیونگ واقعا ما شانس اوردیم وگرنه الان زیر دست اون جویون بودیم
تهیونگ: اره شانس اوردیم
ات : ای سرم خیلی درد میکنه
تهیونگ: چراا؟
ات: از پریروز چیزی نخوردم
تهیونگ : بیا بریم من تمام پولی که داشتم که تقریبا ۲۰۰ میلیارد رو آوردم
ات: منم ۱ دلار تو جیبم دارم😂
تهیونگ: خیلی زیاده افرین😂
رفتیم و یه پیتزا گرفتیم و خوردیم
ساعت ۶ و نیم شد رفتیم و چمدنمونو گذاشتیم و رفتیم نشستیم تو هواپیما..
۷.۰k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.