دروغ به توان عشق پارت ۵
دیدم اون جونگ کوک رگای گردنش زده بود بیرون یه مشت خوابوند ب صورت پسره دستم گرف رفتیم سر میزش هنوزم قلبم داست تند تند میزد پاهام حس نمیکردم دیدم گف ( از این به بعد هرکی اذیتت کرد بهم بگو ) چیزی نگفتم ( ۳ ساعت بعد )
بلخره کلاس تموم شد سریع کتابم جمع کردم رفتم تا اون پسره مزاحم نشه یاد دیروز افتادم یه لبخند آمد رو لبم آه پسره دیونه عجبا رفتم خونه سریع یه شلوار جین یه تیشرت با طرح قلب پوشیدم رفتم تاکسی گرفتم رسیدم کافه دیدم آقای چوی ریسس کافه گف ( خیلی خب به کار هات بری )
چند روز بعد ) نمیدونم از اون روز تا الان تا حالا جونگ کوک ندیدم دلم براش تنگ شده آه دیونه شدم چی میگم امروزم مثل همیشه کارم تو کافه تموم شد با این تفاوت آلات ساعت ۹ شبه داشتم راه میرفتم به گذشتم فکر میکردم اینکه چقدر برام ....
قلدری میکردن اینکه آه ولش دیک فکر نمیکنم..... فکرم رفت پیش جونگ کوک اوم ولی چه زود صمینی شدم جونگ کوک وایی نکنه اسم این حس عشقه نه نه یهو یه ماشین کنار پام وایستاد چند تا پسر آمد بیرون یه لبخند شیطانی زدن بعد حمله ور شدن میخواستم بزور ببوسیم ط( نه نه جیغععع هق نکن ) ( خفه ) داشتم تقلا میکردم گوشه لباسم پاره داشتن بهم نزدیک میشدن .....
یهو یکی آمد هولش داد با هاشون مبارزه کرد یارو آمد دستم گرفت سوار یه ماشینم کرد دیدم این جونگ کوکه صورتش خونی شده( جونگ کوک هق هق )( اروم باش تموم شد من پیشتم ) رفتم بغلش کردم اونم همین کارو کرد موهامو بوسید نوازشم میکرد که چشام سنگین شد به خواب عمیقی فرو رفتم
) جونگ کوک ) دیدم خوابیده اره فهمیدم برای چی قلبم همش از جا کنده میشد من عاشق عاشق شدم مهم نیستم چی میشه من دوسش دارم تو این چند روز که نیومد مدرسه رفتم دیدن پدربزرگم دلم برای این کیوتم تنگ شده برام اهمیت لی دونگ شرط فکرت .....
بردمش خونم اجوما درو وا کرد مامان بابا رفته بودن یه سفر دو ماه تازه دیروز رفتن مدرسه رم دادن بخ یکی از دوستاش اداره کنه تا وقتی نیومده ..... هیش به اجوما کردم یواش گفتم ( اجوما خوابه )( اها بتش پسرم دوس دخترنه )( با این حرفش خندیدم گفتم بزودی قرار بشه گذاشتمش رو تختم خودمم رفتم برای شام
ا/ ت صبح بود بیدار شدم ) ....
دیدم توی اتاق شیکی که سه برابر اتاقم بود بودم پشمامم رفتم سرویس بهداشتی تازه دیشب یادم آمد هوف از اتاق آمدم بیرون دیدم جونگ کوک سر میز صبحانه هست یه سلام کردم ( اینجا چیکار میکنم آه الان باید برم مدرسه مامان بابام یادم افتاد ) ( خوب سد بیدار شدی الان بریم مدرسه به مامانم زنگ زدم توضیح دادم گفتم خونی لیام ووف لباس فرمم صبحانه خوردیم جونگ کوک رسوندم به رفتم سلامی کردم لباسم پوشیدم دیدم منتظره مه رفتم سوار ماشین شدیم راه .... بخاط 방탄소년단 💜لایک کن
بلخره کلاس تموم شد سریع کتابم جمع کردم رفتم تا اون پسره مزاحم نشه یاد دیروز افتادم یه لبخند آمد رو لبم آه پسره دیونه عجبا رفتم خونه سریع یه شلوار جین یه تیشرت با طرح قلب پوشیدم رفتم تاکسی گرفتم رسیدم کافه دیدم آقای چوی ریسس کافه گف ( خیلی خب به کار هات بری )
چند روز بعد ) نمیدونم از اون روز تا الان تا حالا جونگ کوک ندیدم دلم براش تنگ شده آه دیونه شدم چی میگم امروزم مثل همیشه کارم تو کافه تموم شد با این تفاوت آلات ساعت ۹ شبه داشتم راه میرفتم به گذشتم فکر میکردم اینکه چقدر برام ....
قلدری میکردن اینکه آه ولش دیک فکر نمیکنم..... فکرم رفت پیش جونگ کوک اوم ولی چه زود صمینی شدم جونگ کوک وایی نکنه اسم این حس عشقه نه نه یهو یه ماشین کنار پام وایستاد چند تا پسر آمد بیرون یه لبخند شیطانی زدن بعد حمله ور شدن میخواستم بزور ببوسیم ط( نه نه جیغععع هق نکن ) ( خفه ) داشتم تقلا میکردم گوشه لباسم پاره داشتن بهم نزدیک میشدن .....
یهو یکی آمد هولش داد با هاشون مبارزه کرد یارو آمد دستم گرفت سوار یه ماشینم کرد دیدم این جونگ کوکه صورتش خونی شده( جونگ کوک هق هق )( اروم باش تموم شد من پیشتم ) رفتم بغلش کردم اونم همین کارو کرد موهامو بوسید نوازشم میکرد که چشام سنگین شد به خواب عمیقی فرو رفتم
) جونگ کوک ) دیدم خوابیده اره فهمیدم برای چی قلبم همش از جا کنده میشد من عاشق عاشق شدم مهم نیستم چی میشه من دوسش دارم تو این چند روز که نیومد مدرسه رفتم دیدن پدربزرگم دلم برای این کیوتم تنگ شده برام اهمیت لی دونگ شرط فکرت .....
بردمش خونم اجوما درو وا کرد مامان بابا رفته بودن یه سفر دو ماه تازه دیروز رفتن مدرسه رم دادن بخ یکی از دوستاش اداره کنه تا وقتی نیومده ..... هیش به اجوما کردم یواش گفتم ( اجوما خوابه )( اها بتش پسرم دوس دخترنه )( با این حرفش خندیدم گفتم بزودی قرار بشه گذاشتمش رو تختم خودمم رفتم برای شام
ا/ ت صبح بود بیدار شدم ) ....
دیدم توی اتاق شیکی که سه برابر اتاقم بود بودم پشمامم رفتم سرویس بهداشتی تازه دیشب یادم آمد هوف از اتاق آمدم بیرون دیدم جونگ کوک سر میز صبحانه هست یه سلام کردم ( اینجا چیکار میکنم آه الان باید برم مدرسه مامان بابام یادم افتاد ) ( خوب سد بیدار شدی الان بریم مدرسه به مامانم زنگ زدم توضیح دادم گفتم خونی لیام ووف لباس فرمم صبحانه خوردیم جونگ کوک رسوندم به رفتم سلامی کردم لباسم پوشیدم دیدم منتظره مه رفتم سوار ماشین شدیم راه .... بخاط 방탄소년단 💜لایک کن
۱۱۱.۷k
۰۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.