Ma veine : شاهرَگ من
Ma veine : شاهرَگمن
(برهان)
۵ماه بود ک از خونه بیروننرفته بودم هرشب مست میکردم ناصر نمزاشت به مائده نزدیک بشم دلم براش تنگ شده بود
ثریا: پاشو ریش هاتو بزن برو به خودت برس قیافتو دیدی
برهان: برو از جلوی چشم هام اونور
ثریا: خودم برات یکی رو پیدا میکنم
برهان: ثریا میشه مائده رو برگردونی دلم براش تنگ شده یا اینک از دور بیبینمش
ثریا: باشه برم بیبینم کی ها میره از خونه بیرون تو از دور بیبینش
ثریا خانوم رفت و بعد ۲ ساعت امد
برهان: چیشد؟
ثریا: ساعت ۳ قرار بره جای برو حمام خودتو مرتب کن بعد برو از دور بیبینش
کلی ذوق داشتم رفتم حمام ریش هامو زدم خودمو مرتب کردم ساعت ۲نیم بود حاظر شدم و رفتم تو کوچه شون،
(مائده)
امروز بابام گفت با یک پسره به نام برسام برم قرار گفت پسر طراح خونه وضعیتش مالی خوبی هم داره بچمو دادم به خدمتکارم ک نگهداره، ساعت ۳ قرار داشتم ک زنگ خونه رو زد یک نفس عمیق کشیدم رفتم
مائده: سلام
برسام: سلام
در ماشین برام باز کرد ک نشستم
(برهان)
دیدم یک پسره امد دنبال مائده در ماشین باز کرد براش و با خنده عشوه مائده سوار شد منم رفتم دنبالشون ک رفتن یک رستوران منم بیرون رستوراننگاشون میکردم
(مائده)
مائده: اقا برسام یک سوال ازتون بپرسم؟
برسام:جانم بفرمایید؟
مائده: میگم شما مشکلی با انیا ندارید؟
برسام:نه من مشکلی با بچتون ندارم من به پدرتون هم گفتم من هم شما و هم دخترتون دوست دارم
مائده: پدرم گفت یک ازدواج ناموفق داشتید؟ درسته؟
برسام: بله من نامزد کردم ولی اون دختره بهم خیانت کرد
مائده: اوو براتون متاسفم
برسام: نباشید چون من خیلی خوشحالم اخه با رفتن اون باعث شد من با شما اشنا بشم
(برهان)
دیدم همنجوری میخندیدن از رستوران امدن بیرون پسره مائده رسوند و من رفتم دنبالش دیدم رفت داخل یک خونه ک یک دختره در واکرد، میدونستم یک کاسه ی زیر نیم کاسه
(مائده)
ناصر: نظرت درمورد برسام چی؟
مائده: خیلی پسر خوبی هم تایپ و هم نظر منه ولی یک مشکلی داره؟
ناصر: چی مشکلی؟
مائده: مشکوک میزنه
(برهان)
۵ماه بود ک از خونه بیروننرفته بودم هرشب مست میکردم ناصر نمزاشت به مائده نزدیک بشم دلم براش تنگ شده بود
ثریا: پاشو ریش هاتو بزن برو به خودت برس قیافتو دیدی
برهان: برو از جلوی چشم هام اونور
ثریا: خودم برات یکی رو پیدا میکنم
برهان: ثریا میشه مائده رو برگردونی دلم براش تنگ شده یا اینک از دور بیبینمش
ثریا: باشه برم بیبینم کی ها میره از خونه بیرون تو از دور بیبینش
ثریا خانوم رفت و بعد ۲ ساعت امد
برهان: چیشد؟
ثریا: ساعت ۳ قرار بره جای برو حمام خودتو مرتب کن بعد برو از دور بیبینش
کلی ذوق داشتم رفتم حمام ریش هامو زدم خودمو مرتب کردم ساعت ۲نیم بود حاظر شدم و رفتم تو کوچه شون،
(مائده)
امروز بابام گفت با یک پسره به نام برسام برم قرار گفت پسر طراح خونه وضعیتش مالی خوبی هم داره بچمو دادم به خدمتکارم ک نگهداره، ساعت ۳ قرار داشتم ک زنگ خونه رو زد یک نفس عمیق کشیدم رفتم
مائده: سلام
برسام: سلام
در ماشین برام باز کرد ک نشستم
(برهان)
دیدم یک پسره امد دنبال مائده در ماشین باز کرد براش و با خنده عشوه مائده سوار شد منم رفتم دنبالشون ک رفتن یک رستوران منم بیرون رستوراننگاشون میکردم
(مائده)
مائده: اقا برسام یک سوال ازتون بپرسم؟
برسام:جانم بفرمایید؟
مائده: میگم شما مشکلی با انیا ندارید؟
برسام:نه من مشکلی با بچتون ندارم من به پدرتون هم گفتم من هم شما و هم دخترتون دوست دارم
مائده: پدرم گفت یک ازدواج ناموفق داشتید؟ درسته؟
برسام: بله من نامزد کردم ولی اون دختره بهم خیانت کرد
مائده: اوو براتون متاسفم
برسام: نباشید چون من خیلی خوشحالم اخه با رفتن اون باعث شد من با شما اشنا بشم
(برهان)
دیدم همنجوری میخندیدن از رستوران امدن بیرون پسره مائده رسوند و من رفتم دنبالش دیدم رفت داخل یک خونه ک یک دختره در واکرد، میدونستم یک کاسه ی زیر نیم کاسه
(مائده)
ناصر: نظرت درمورد برسام چی؟
مائده: خیلی پسر خوبی هم تایپ و هم نظر منه ولی یک مشکلی داره؟
ناصر: چی مشکلی؟
مائده: مشکوک میزنه
۸.۴k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.