p21
از زبان تهیونگ
ات : جیوو...منو ببر پیشت*گریه*
تهیونگ : پدرر خواهش میکنم اینکارو نکن!*داد و گریه*
پ.ت:هوم؟
تهیونگ : به پات میوفتم. التماست میکنم هر کاری بگی رو انحام میدم. فقد ات رو نکش..بابا...من با ات حس کردم که دوباره زنده شدم. خواهش میکنم اونو ازم نگیر*داد و گریه*
ات : ته ته...رنگ مشکی که پاک بشه اثرش رو برگه میمونه. جیوو مرد . قلب منم سیاه شد. مهم ترین شخص تو زندگیم از بین رف.
کوک : ولی...
ات : ومپایر بشه بازم اون جیووعه قبلی نیس. سختمه...سختمه ببینم رفیقم...نه رفیق..جیوو مثل یه اونی برام بود.سختمه ببینم من یه انسان باشم و اون ومپایر. ولی ته ته...ممنون بابت قلب پاکت که منو اسیرش کردی. حتی اگ بخوام تمام خوبیات و اهمیتت بهم رو جبران کنم نمیتونم. چون اینقد بهم خوبی کردی که حد و اندازه نداره. من همیشه عاشقت بودم.
پ.ت: دیگه داری حوصلمو سر میبری
تهیونگ : نهههه
یدفه جیوو بلند شد و و با ناخونا بلندش سر پدرم رو از جا کند
ولی همون موقع چاقویی داخل گلوی ات فرو رفت
اونگوم : فک نمیکردم امشبم اینقد محشر بشه.تهیونگ
تهیونگ :.....
اونگوم : هوممم..میبینم موش زبونتو خورده.
از زبان جونگ کوک
تهیونگ شوکه شده ب جنازه خونی ات خیره شده بود. اون حرومزاده اونگوم کشتش.
جین : حرومزاده ی هیز
جیمین : چطور به خودت اجازه دادی همچین کاری بکنی
جیهوپ : اونم بعد این همه خوبیایی که بهت کرد
اونگوم : از همچین رفتار انسانا خوشم نمیاد. اینکه دلش وواسههر کسی سوزه
یونگی : مگه نمیگفتی نیاز به همدل داری؟ ها!؟ مگه تورو به چشم دوست ندید؟ مگه به حرفات گوش نداد؟ ات اینطور که فکر میکنی نبود...هق..هق..( گریه )
پسرا :*شوکه*
یونگی : اون همیشه لبخند رو لباش بود...حتی اگه اسیب دیده بود وانمود میکرد که حالش خوبه. واسش مهم نبود که چه ادمی هستیم. اون مایه خوشحالیمون بود *داد و گریه*
ات : جیوو...منو ببر پیشت*گریه*
تهیونگ : پدرر خواهش میکنم اینکارو نکن!*داد و گریه*
پ.ت:هوم؟
تهیونگ : به پات میوفتم. التماست میکنم هر کاری بگی رو انحام میدم. فقد ات رو نکش..بابا...من با ات حس کردم که دوباره زنده شدم. خواهش میکنم اونو ازم نگیر*داد و گریه*
ات : ته ته...رنگ مشکی که پاک بشه اثرش رو برگه میمونه. جیوو مرد . قلب منم سیاه شد. مهم ترین شخص تو زندگیم از بین رف.
کوک : ولی...
ات : ومپایر بشه بازم اون جیووعه قبلی نیس. سختمه...سختمه ببینم رفیقم...نه رفیق..جیوو مثل یه اونی برام بود.سختمه ببینم من یه انسان باشم و اون ومپایر. ولی ته ته...ممنون بابت قلب پاکت که منو اسیرش کردی. حتی اگ بخوام تمام خوبیات و اهمیتت بهم رو جبران کنم نمیتونم. چون اینقد بهم خوبی کردی که حد و اندازه نداره. من همیشه عاشقت بودم.
پ.ت: دیگه داری حوصلمو سر میبری
تهیونگ : نهههه
یدفه جیوو بلند شد و و با ناخونا بلندش سر پدرم رو از جا کند
ولی همون موقع چاقویی داخل گلوی ات فرو رفت
اونگوم : فک نمیکردم امشبم اینقد محشر بشه.تهیونگ
تهیونگ :.....
اونگوم : هوممم..میبینم موش زبونتو خورده.
از زبان جونگ کوک
تهیونگ شوکه شده ب جنازه خونی ات خیره شده بود. اون حرومزاده اونگوم کشتش.
جین : حرومزاده ی هیز
جیمین : چطور به خودت اجازه دادی همچین کاری بکنی
جیهوپ : اونم بعد این همه خوبیایی که بهت کرد
اونگوم : از همچین رفتار انسانا خوشم نمیاد. اینکه دلش وواسههر کسی سوزه
یونگی : مگه نمیگفتی نیاز به همدل داری؟ ها!؟ مگه تورو به چشم دوست ندید؟ مگه به حرفات گوش نداد؟ ات اینطور که فکر میکنی نبود...هق..هق..( گریه )
پسرا :*شوکه*
یونگی : اون همیشه لبخند رو لباش بود...حتی اگه اسیب دیده بود وانمود میکرد که حالش خوبه. واسش مهم نبود که چه ادمی هستیم. اون مایه خوشحالیمون بود *داد و گریه*
۶۸.۳k
۰۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.