های گایز این پارت انگار پاک شده بوده ادامه پاره 2 هست
های گایز این پارت انگار پاک شده بوده ادامه پاره 2 هست
وقتی همجنسگرا بودید و...:ادامه پارت 2
یک هفته بعد
ساعتم رو دستم کردم و تو ایینه نگاهی کلی به خودم کردم مثل همیشه لباس های دارکی تنم کرده بودم و آماده گرفتن محموله ها بودم
امروز قرار بود یکی از شریک هامون از نیویورک سه کامیون اسلحه برای باند من و یه باند دیگه که نمیدونستم کیه بفرسته برای اخرین بار خودمو چک کردم و اسلحه رو توی کمرم گذاشتم و کتم رو درست کردمو از اتاق رفتیم بیرون..... بازم مثل همیشه جینهو داشت به گلا آب میداد علاقه زیادی به گل داشت
تا دید من دارم میرم دوید توی بغلم..
جینهو:داری میری مامی؟
ا/ت:یس بیبی گرل
جینهو:مراقب خودت باش مامی
لبخندی زدم و سرم رو به نشونه مثبت تکون دادم بوسه ای روی لبش کاشتم و سوار ماشین شدم راننده ماشین رو روشن کرد و سمت محل قرار حرکت کرد... بعد 30 مین به محل قرار رسیدیم راننده درو برام باز کرد و با غرور همیشگی از ماشین پیاده شدم
بادیگاردام پشت سرم حرکت میکردن به گاراژ که رسیدیم درو برامون باز کردن که کیم سوانگ عوضی رو دیدم درسته شریکمه ولی خیلی ادمه
ح.رومزاده ایه...
کیم سوانگ:به به میس پارک ا/ت از دیدنتون خوشحالم...
همیشه از حرف زدنش بدم میومد
ا/ت:همچنین سوانگ(جدی)
درسته اونا منو میس پارک ل/ت صدا میکنن ولی من هیچ وقت به کسی احترام نزاشتم که دومیش باشه احترام زیادی پروشون میکنه
کیم سوانگ:خب چخبر میس پارک(نیش باز)
ا/ت:محمولم کجاش(کلا جدی حرف میزنه)
کیم سوانگ:اووو چقد عجله داری وایسا جناب کیم هم بیاد
فکر کنم منظورش همون یارو بود که قراره بهش محموله تحویل بده
ا/ت:انگار یادت رفته از منتظر بودن متنفرم نیازه یاد آوردی کنم؟ (تهدید وار)
کیم سوانگ: نه نه یادمه.. اها اومدش..
تا اومدم برگردم پشتمو نواه کنم یهو صدای شلیک اومد که سریع تفنگم رو دراوردم و بادیگاردا درمو گرفت اون سوانگ عوضی داشت بهمون شلیک میکرد انگار نقشه کشیده بوده محموله هارو بهمون نده....
پشت یکی از ستون ها رفتم و شروع کردم به شلیک کردن
تقريبا 6 نفرو کشته بودم
اون سوانگ عوضی داشت فرار میکرد دویذم دنبالش که یهو یکی منو چسبوند به دیوار و خودشم چسبید بهم و تیر دقیقا به جای خالی من خورد با تعجب به شخصی که نجاتم داده بود یا بهتره بگم نجاتم داده بودن نگاه کردم...
با.. باورم نمیشه..
وقتی همجنسگرا بودید و...:ادامه پارت 2
یک هفته بعد
ساعتم رو دستم کردم و تو ایینه نگاهی کلی به خودم کردم مثل همیشه لباس های دارکی تنم کرده بودم و آماده گرفتن محموله ها بودم
امروز قرار بود یکی از شریک هامون از نیویورک سه کامیون اسلحه برای باند من و یه باند دیگه که نمیدونستم کیه بفرسته برای اخرین بار خودمو چک کردم و اسلحه رو توی کمرم گذاشتم و کتم رو درست کردمو از اتاق رفتیم بیرون..... بازم مثل همیشه جینهو داشت به گلا آب میداد علاقه زیادی به گل داشت
تا دید من دارم میرم دوید توی بغلم..
جینهو:داری میری مامی؟
ا/ت:یس بیبی گرل
جینهو:مراقب خودت باش مامی
لبخندی زدم و سرم رو به نشونه مثبت تکون دادم بوسه ای روی لبش کاشتم و سوار ماشین شدم راننده ماشین رو روشن کرد و سمت محل قرار حرکت کرد... بعد 30 مین به محل قرار رسیدیم راننده درو برام باز کرد و با غرور همیشگی از ماشین پیاده شدم
بادیگاردام پشت سرم حرکت میکردن به گاراژ که رسیدیم درو برامون باز کردن که کیم سوانگ عوضی رو دیدم درسته شریکمه ولی خیلی ادمه
ح.رومزاده ایه...
کیم سوانگ:به به میس پارک ا/ت از دیدنتون خوشحالم...
همیشه از حرف زدنش بدم میومد
ا/ت:همچنین سوانگ(جدی)
درسته اونا منو میس پارک ل/ت صدا میکنن ولی من هیچ وقت به کسی احترام نزاشتم که دومیش باشه احترام زیادی پروشون میکنه
کیم سوانگ:خب چخبر میس پارک(نیش باز)
ا/ت:محمولم کجاش(کلا جدی حرف میزنه)
کیم سوانگ:اووو چقد عجله داری وایسا جناب کیم هم بیاد
فکر کنم منظورش همون یارو بود که قراره بهش محموله تحویل بده
ا/ت:انگار یادت رفته از منتظر بودن متنفرم نیازه یاد آوردی کنم؟ (تهدید وار)
کیم سوانگ: نه نه یادمه.. اها اومدش..
تا اومدم برگردم پشتمو نواه کنم یهو صدای شلیک اومد که سریع تفنگم رو دراوردم و بادیگاردا درمو گرفت اون سوانگ عوضی داشت بهمون شلیک میکرد انگار نقشه کشیده بوده محموله هارو بهمون نده....
پشت یکی از ستون ها رفتم و شروع کردم به شلیک کردن
تقريبا 6 نفرو کشته بودم
اون سوانگ عوضی داشت فرار میکرد دویذم دنبالش که یهو یکی منو چسبوند به دیوار و خودشم چسبید بهم و تیر دقیقا به جای خالی من خورد با تعجب به شخصی که نجاتم داده بود یا بهتره بگم نجاتم داده بودن نگاه کردم...
با.. باورم نمیشه..
۱۶.۰k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.