𝙇𝙞𝙛𝙚 𝙊𝙣 𝙈𝙮 𝙊𝙬𝙣 𝙏𝙚𝙧𝙢𝙨!
𝙇𝙞𝙛𝙚 𝙊𝙣 𝙈𝙮 𝙊𝙬𝙣 𝙏𝙚𝙧𝙢𝙨!
part17
ویو ات
از ماشین پیاده شدیم رفتیم داخل کم کم مهمونا داشتن میومدن لیسا تا منو دید پرید بغلم
؟خیلی بدی نمی دونی چقدر دلم برات شده بود
_منم همینطور یه اتفاقی برام افتاد چند وقت گوشی نداشتم
؟چه اتفاقی؟
_بعدم بهت میگم فعلا بریم جیمین رو با بچه ها آشنا کنیم
رفتیم روی میزی که برای ما رزرو شده بودنشستیم بچه ها یکی یکی خودشون رو معرفی کردن همش قربون صدقه جیمین میرفتم معلوم بود مضطرب بود
$جیمین لطفا بیا باهامون عکس بگیر
_جیمین نمی تونه عکس بگیره چون نباید کسی بدونه اومده اینجا توهم دستتو از روی جیمین بردار لطفا جیمین خنده ریزی کرد و توی گوشم گفت
+اگه حصودی میکنی بگو حسودی میکنم این کارا دیگه چیه
_منو حسودی(پوزخند)نه خیر به خوبی خودت گفتم مهمونی شروع شده بود همه روی پیست داشتن میرقصیدن من و جیمین نرقصیدیم جیمین من میرم آرایشمو تمدید کنم میام
+میخوای دنبالت بیام
_نه بابا خودم میرم رفتم سمت دستشویی که به پسره اومد
¥سلام بیبی
_درد
¥چرا اینجوری حرف میزنی بیب اومد نزدیک
_چون دوست دارم گمشو
¥وقتی خشن میشی خوشگل تر میشی آت رو چسپوند به دیوار
_منو چسپوند به دیوار خیلی سفت منو گرفته بود ولم کن وگرنه جیغ میزنم
¥تا میتونی جیغ بزن کسی صداتو نمیشنوه
_ولم کن لباشو گذاشت روی لبم که دیدم جمینه پسره رو به حال مرگ داشت میزد رفتم جیمین رو گرفتم گفتم ولش کن دوست ندارم دستتو بخاطر یه عوضی خراب کنی با جیمین رفتیم پایین چنتا ویسکی ۹۰٪سفارش دادم آوردن چنتا خوردم جیمین میگفت نخورم اما من گوش نمی کردم
+آت خیلی خورده بود کاملا مست بود باید ببرمش خونه رفتم دنبال لونا تا کلید ها رو ازش بگیرم که یهو دیدم اون طرفه سالنه لونا کلید هارو بده میخوام آت رو ببرم(جیمین خونه داره ولی چون خدمتکار دارن و تو خونه اسلحه و همه ارباب صداش میکنن نمی تونه آت رو ببره خونه خودش)
؛راستی دادش ما امشب با دخترا شب نشینی داریم آت بهتر شد بگو بیاد خونه لیسا اینا
+باشه فعلا
part17
ویو ات
از ماشین پیاده شدیم رفتیم داخل کم کم مهمونا داشتن میومدن لیسا تا منو دید پرید بغلم
؟خیلی بدی نمی دونی چقدر دلم برات شده بود
_منم همینطور یه اتفاقی برام افتاد چند وقت گوشی نداشتم
؟چه اتفاقی؟
_بعدم بهت میگم فعلا بریم جیمین رو با بچه ها آشنا کنیم
رفتیم روی میزی که برای ما رزرو شده بودنشستیم بچه ها یکی یکی خودشون رو معرفی کردن همش قربون صدقه جیمین میرفتم معلوم بود مضطرب بود
$جیمین لطفا بیا باهامون عکس بگیر
_جیمین نمی تونه عکس بگیره چون نباید کسی بدونه اومده اینجا توهم دستتو از روی جیمین بردار لطفا جیمین خنده ریزی کرد و توی گوشم گفت
+اگه حصودی میکنی بگو حسودی میکنم این کارا دیگه چیه
_منو حسودی(پوزخند)نه خیر به خوبی خودت گفتم مهمونی شروع شده بود همه روی پیست داشتن میرقصیدن من و جیمین نرقصیدیم جیمین من میرم آرایشمو تمدید کنم میام
+میخوای دنبالت بیام
_نه بابا خودم میرم رفتم سمت دستشویی که به پسره اومد
¥سلام بیبی
_درد
¥چرا اینجوری حرف میزنی بیب اومد نزدیک
_چون دوست دارم گمشو
¥وقتی خشن میشی خوشگل تر میشی آت رو چسپوند به دیوار
_منو چسپوند به دیوار خیلی سفت منو گرفته بود ولم کن وگرنه جیغ میزنم
¥تا میتونی جیغ بزن کسی صداتو نمیشنوه
_ولم کن لباشو گذاشت روی لبم که دیدم جمینه پسره رو به حال مرگ داشت میزد رفتم جیمین رو گرفتم گفتم ولش کن دوست ندارم دستتو بخاطر یه عوضی خراب کنی با جیمین رفتیم پایین چنتا ویسکی ۹۰٪سفارش دادم آوردن چنتا خوردم جیمین میگفت نخورم اما من گوش نمی کردم
+آت خیلی خورده بود کاملا مست بود باید ببرمش خونه رفتم دنبال لونا تا کلید ها رو ازش بگیرم که یهو دیدم اون طرفه سالنه لونا کلید هارو بده میخوام آت رو ببرم(جیمین خونه داره ولی چون خدمتکار دارن و تو خونه اسلحه و همه ارباب صداش میکنن نمی تونه آت رو ببره خونه خودش)
؛راستی دادش ما امشب با دخترا شب نشینی داریم آت بهتر شد بگو بیاد خونه لیسا اینا
+باشه فعلا
۴.۰k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.