p4
p4
لونا:
خورشید میتابه و آسمون آبیه
باد خنک پره ی سفید بیمارستانرو تکون میده
گاهی اوقات به آسمون نگاه میکنم ، کلا فراموش میکنم!همه چیز رو انگار نه انگار که تو بیمارستانم انگار نه انگار استرس دارم که کی قلبم درد میگیره
این سروم کوفتی تو دستم نیست
ولی
اگه سالم بودم هیچوقت با تهیونگ آشنا نمیشدم اون خیلی جذاب و مهربونه اگه هردومون سالم بشیم و بتونیم مثل دوتا نوجوون معمولی زندگی کنیم این بهترین زندگی هر دختری مثل من میشه
لبخند زدن با حسرت*
قلبم تیر میکشه ولی آروم بلند میشم و به طرف آسانسور میرم میخوام برم پیش تهیونگ
تهیونگ:
صدای در میاد و منم اجازه میدم که شخص پشت در بیاد داخل
وقتی میبینم لونا اومده لبخند میزنم
بلاخره اومدی عزیزکم
+تهیونگا بخاطر اینکه دیشب نگرانت کردم ناراحتم
*با بغض
_نعنا گریه نکن خب؟ فقط قول بده به خودت فشار نیازی
+تهیونگ توهم قول بده
*انگشت کوچیکشو بالا میاره و بهم قول میدن.
لونا با تردید به تهیونگ نگاه میکرد انگار که میخواست چیزی بگه و تهیونگ متوجهش شد و به گفتن حرفش تشویقش کرد
لونا:
خورشید میتابه و آسمون آبیه
باد خنک پره ی سفید بیمارستانرو تکون میده
گاهی اوقات به آسمون نگاه میکنم ، کلا فراموش میکنم!همه چیز رو انگار نه انگار که تو بیمارستانم انگار نه انگار استرس دارم که کی قلبم درد میگیره
این سروم کوفتی تو دستم نیست
ولی
اگه سالم بودم هیچوقت با تهیونگ آشنا نمیشدم اون خیلی جذاب و مهربونه اگه هردومون سالم بشیم و بتونیم مثل دوتا نوجوون معمولی زندگی کنیم این بهترین زندگی هر دختری مثل من میشه
لبخند زدن با حسرت*
قلبم تیر میکشه ولی آروم بلند میشم و به طرف آسانسور میرم میخوام برم پیش تهیونگ
تهیونگ:
صدای در میاد و منم اجازه میدم که شخص پشت در بیاد داخل
وقتی میبینم لونا اومده لبخند میزنم
بلاخره اومدی عزیزکم
+تهیونگا بخاطر اینکه دیشب نگرانت کردم ناراحتم
*با بغض
_نعنا گریه نکن خب؟ فقط قول بده به خودت فشار نیازی
+تهیونگ توهم قول بده
*انگشت کوچیکشو بالا میاره و بهم قول میدن.
لونا با تردید به تهیونگ نگاه میکرد انگار که میخواست چیزی بگه و تهیونگ متوجهش شد و به گفتن حرفش تشویقش کرد
۲.۰k
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.