P²
#رمان
#هفت_پسر_و_یک_دختر❤️🔥
#Bts
part2
وقتی این خبر رو شنیدم داشتم بال در می اوردم...
فقط یکم برام عجیب بود که منو توی گروهی که همشون پسرن گذاشتن ولی خب اون لحظه اصلا مهم نبود.
جیمین بهم گفت:عضو جدید گروه تبریک میگمممممم😁
خب ات کی میخوای بیای یک سر اعضا رو ببینی و باهاشون اشنا شی؟
ات: ام من خودم آرمیم نیازی به آشنایی نیس😂
جیمین: از خنده ترکید...
اوکیه میخوام ترو بهشون معرفی کنم بیا بریم.
ات: باشه من خودم میام
جیمین: نه بیا یوار ماشین من شو باهم بریم.
(فکر کنم بدونین ات در چه حالیه😂)
ویو ات
سوار ماشین جیمین شدم باهم رفتیم، توی راه داشت از گذشته خودش میگفت و یک جورایی داشت نصیحتم میکرد که استرس نداشته باشم...
خب رسیدیم.
اینجا جایی هست که اعضا زندگی میکنن،
بیا بریم تو
ات؛ اکی
ویو ات: رفتم تو و با استقبال باحال اعضا روبرو شدم..
جیهوپ داشت ازم فیلم میگرف، وکوک هم اسم منو روی یک بنر نوشته بود، و جین هم کیک درست کرده بود با کمک یونگی..
کیک گربه بود😂
نامجون و تهیونگ هم اومدن جلو و بهم سلام کردن و بهم گفتن از دیدنت خوش بختیم ات
ات: خیلی حس خوبی داشت:) 🥹🤩
بعد کوک شروع به صحبت کردن کرد و بعد هم بقیقه ی اعضا...
تهیونگ گفت: هی ات اینجا چهار طبقه داره و توی هر اتاق 2نفر زندگی میکنن...(بدون همکف چهار طبقه اس)
و نامجون گفت قراره که قرعه کشی کنیم تا کی پیش کی بخوابه، ماهم تازه به این خونه اومدیم چون تعدادمون بیشتر شده..
انقدر باهم گرم صحبت بودیم که انگار چن ساله همو میشناسیم:) ❤
همشون خیلی باهام مهربون بودن..
بعد از صحبت رفتیم و کیک و غذایی که جین و یونگی و کوک زحمت کشیده بودن رو میخوریم..
و بعد هم میریم سر قرعه کشی...
خب شروع میکنم(نامجون)
یکی یکی اسماتون رو بنویسم،خب ات و کوک و جین و.....
نامی: اماده این؟
#هفت_پسر_و_یک_دختر❤️🔥
#Bts
part2
وقتی این خبر رو شنیدم داشتم بال در می اوردم...
فقط یکم برام عجیب بود که منو توی گروهی که همشون پسرن گذاشتن ولی خب اون لحظه اصلا مهم نبود.
جیمین بهم گفت:عضو جدید گروه تبریک میگمممممم😁
خب ات کی میخوای بیای یک سر اعضا رو ببینی و باهاشون اشنا شی؟
ات: ام من خودم آرمیم نیازی به آشنایی نیس😂
جیمین: از خنده ترکید...
اوکیه میخوام ترو بهشون معرفی کنم بیا بریم.
ات: باشه من خودم میام
جیمین: نه بیا یوار ماشین من شو باهم بریم.
(فکر کنم بدونین ات در چه حالیه😂)
ویو ات
سوار ماشین جیمین شدم باهم رفتیم، توی راه داشت از گذشته خودش میگفت و یک جورایی داشت نصیحتم میکرد که استرس نداشته باشم...
خب رسیدیم.
اینجا جایی هست که اعضا زندگی میکنن،
بیا بریم تو
ات؛ اکی
ویو ات: رفتم تو و با استقبال باحال اعضا روبرو شدم..
جیهوپ داشت ازم فیلم میگرف، وکوک هم اسم منو روی یک بنر نوشته بود، و جین هم کیک درست کرده بود با کمک یونگی..
کیک گربه بود😂
نامجون و تهیونگ هم اومدن جلو و بهم سلام کردن و بهم گفتن از دیدنت خوش بختیم ات
ات: خیلی حس خوبی داشت:) 🥹🤩
بعد کوک شروع به صحبت کردن کرد و بعد هم بقیقه ی اعضا...
تهیونگ گفت: هی ات اینجا چهار طبقه داره و توی هر اتاق 2نفر زندگی میکنن...(بدون همکف چهار طبقه اس)
و نامجون گفت قراره که قرعه کشی کنیم تا کی پیش کی بخوابه، ماهم تازه به این خونه اومدیم چون تعدادمون بیشتر شده..
انقدر باهم گرم صحبت بودیم که انگار چن ساله همو میشناسیم:) ❤
همشون خیلی باهام مهربون بودن..
بعد از صحبت رفتیم و کیک و غذایی که جین و یونگی و کوک زحمت کشیده بودن رو میخوریم..
و بعد هم میریم سر قرعه کشی...
خب شروع میکنم(نامجون)
یکی یکی اسماتون رو بنویسم،خب ات و کوک و جین و.....
نامی: اماده این؟
۲.۶k
۰۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.