وقتی توی مراسم..[p2]
وقتی توی مراسم..[p2]
لینو یه نگاهی به فلیکس کرد،اشاره کرد تا تنهاتون بزاره
فلیکس یه نگاهی به مهمون های جدید کرد و روبه لینو گفت
×من میرم پیش مهمون های جدید،مینهو شی همراه ا/ت باش..مطمئن شو پذیرایی خوبی بهش بشه..
_حتما،بریم ؟
=البته البته..
دوتاتونم روی صندلی ها نشستید .. همش نگاه های خیره بارمن رو روی خودت حس میکردی..
یکم معذب شده بودی..در کنار تو لینو هم حس کرده بود
بارمن کنارت اومد و خم شد تا بتونی لیوان رو برداری اما از عمد ویسکی ای که توی لیوان بود رو به لباس سفید رنگت ریخت.. که رنگش نمایان شد..
%اوه..ببخشید خانم..
_حواست کجاست ؟!
چند تا دستمال از رو میز برداشتی و به سمت استین لباست بردی
درحالی که سعی داشتی یکم خشکش کنی لب زدی
=مشکلی نیست..
بارمن پوزخندی زد که از چشمای اعصابنی لینو دور نموند!
دستمال قرمزی که توی سینی وجود داشتو روی رون لخت پات گذاشت که هم دستش به پات برخورد کرد هم دستمال
رون هات جای حساست بود خیلی هم به رفتار های فیزیکی حساس بودی..
%با این پاکش کنید
لینو خم شد و دستمالو از دست بارمن کشید بیرون و بعد دستشو گرفت و فشارش داد با چشمایی پر از خون بهش نگاه کرد
_ تنهامون بزار!..
سری تکان داد و از دید شما محو شد..
دستشو روی شونت قرار داد و نگران بهت نگاه کرد
_حالت که خوبه؟!
= اره..اره..خوبم...ببخشید..زود میام
از سرجات بلند شدی و به سمت پله ها رفتی از خدمت کار پرسیدی که سرویس بهداشتی کجاست ، البته یک نفر دیگم تورو داشت تعقیب میکرد.. و تو متوجه اون شخص نشده بودی..!
وارد سرویس بهداشتی شدی و با دستمالی که بارمن بهت داده بود یکم خیس کردی و بعد به سمت لکه بردی .
متوجع ورود کسی نشده بودی..پشتت قرار داشت..تونسته بودی یکمی از رنگ قرمز رو از بین ببری میخواستی دوباره دستمالو خیس کنی..
لحظه ای به صورت درهمت از طریق اینه خیره شدی..اما .. همون بارمنو با یک پوزخند دیدی..ترسیده زود برگشتی و بهش نگاه کردی..
نگاهت به دستش گره خورد..یک چاقو..تو دستش قرار داشت چند قدم به عقب رفتی و ترسیده و سوالی پرسیدی
= تو..کی هستی؟!
پوزخندش کشیده تر شد و چاقو رو به سمتت گرفت..
% شاید میتونم قاتلت باشم..؟!
بزاق دهنتو پشت سر هم قورت دادی و به چشمای شیطانیش نگاه کردی..
با یه حرکت حالا پشتت بود و چاقو رو زیر قلوت گذاشته بود..
بیشتر از قبل نوک تیزشو به پوست نرمت میفشورد .. و این باعث ایجاد دردش می شد
% تو .. حقته بمیری .. تو..تو..لیاقت مرگو داری زنیکه هیز و هرزه...
با دستای کوچیکت سعی داشتی نزاری بیشتر از قبل فشارش بده..اما فایده ای نداشت
اما..با باز شدن یهویی در همینطور دیدن فلیکس و لینو همینطور منیجرت به شوک بزرگی رفتی..
لینو یه نگاهی به فلیکس کرد،اشاره کرد تا تنهاتون بزاره
فلیکس یه نگاهی به مهمون های جدید کرد و روبه لینو گفت
×من میرم پیش مهمون های جدید،مینهو شی همراه ا/ت باش..مطمئن شو پذیرایی خوبی بهش بشه..
_حتما،بریم ؟
=البته البته..
دوتاتونم روی صندلی ها نشستید .. همش نگاه های خیره بارمن رو روی خودت حس میکردی..
یکم معذب شده بودی..در کنار تو لینو هم حس کرده بود
بارمن کنارت اومد و خم شد تا بتونی لیوان رو برداری اما از عمد ویسکی ای که توی لیوان بود رو به لباس سفید رنگت ریخت.. که رنگش نمایان شد..
%اوه..ببخشید خانم..
_حواست کجاست ؟!
چند تا دستمال از رو میز برداشتی و به سمت استین لباست بردی
درحالی که سعی داشتی یکم خشکش کنی لب زدی
=مشکلی نیست..
بارمن پوزخندی زد که از چشمای اعصابنی لینو دور نموند!
دستمال قرمزی که توی سینی وجود داشتو روی رون لخت پات گذاشت که هم دستش به پات برخورد کرد هم دستمال
رون هات جای حساست بود خیلی هم به رفتار های فیزیکی حساس بودی..
%با این پاکش کنید
لینو خم شد و دستمالو از دست بارمن کشید بیرون و بعد دستشو گرفت و فشارش داد با چشمایی پر از خون بهش نگاه کرد
_ تنهامون بزار!..
سری تکان داد و از دید شما محو شد..
دستشو روی شونت قرار داد و نگران بهت نگاه کرد
_حالت که خوبه؟!
= اره..اره..خوبم...ببخشید..زود میام
از سرجات بلند شدی و به سمت پله ها رفتی از خدمت کار پرسیدی که سرویس بهداشتی کجاست ، البته یک نفر دیگم تورو داشت تعقیب میکرد.. و تو متوجه اون شخص نشده بودی..!
وارد سرویس بهداشتی شدی و با دستمالی که بارمن بهت داده بود یکم خیس کردی و بعد به سمت لکه بردی .
متوجع ورود کسی نشده بودی..پشتت قرار داشت..تونسته بودی یکمی از رنگ قرمز رو از بین ببری میخواستی دوباره دستمالو خیس کنی..
لحظه ای به صورت درهمت از طریق اینه خیره شدی..اما .. همون بارمنو با یک پوزخند دیدی..ترسیده زود برگشتی و بهش نگاه کردی..
نگاهت به دستش گره خورد..یک چاقو..تو دستش قرار داشت چند قدم به عقب رفتی و ترسیده و سوالی پرسیدی
= تو..کی هستی؟!
پوزخندش کشیده تر شد و چاقو رو به سمتت گرفت..
% شاید میتونم قاتلت باشم..؟!
بزاق دهنتو پشت سر هم قورت دادی و به چشمای شیطانیش نگاه کردی..
با یه حرکت حالا پشتت بود و چاقو رو زیر قلوت گذاشته بود..
بیشتر از قبل نوک تیزشو به پوست نرمت میفشورد .. و این باعث ایجاد دردش می شد
% تو .. حقته بمیری .. تو..تو..لیاقت مرگو داری زنیکه هیز و هرزه...
با دستای کوچیکت سعی داشتی نزاری بیشتر از قبل فشارش بده..اما فایده ای نداشت
اما..با باز شدن یهویی در همینطور دیدن فلیکس و لینو همینطور منیجرت به شوک بزرگی رفتی..
۷.۷k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.