عشق همیشگی پارت ۲۰
فردا صبح
از زبون تهیونگ
بیدار شدم سه هو خواب بود موهاشو پشت گوشش گذاشتم به لباش نگاه کردم امدم نزدیک لباش شدم لبم رو روی لبش گذاشتم مک ها ارومی رو لب پایینش میزدم که سه هو بیدار شد اونم لب بالام رو مک میزد بعد ازش جدا شدم
تهیونگ : صبح بخیر بیبی
سه هو : صبح بخیر عشقم
دماغ ها مون رو به هم زدیم
تهیونگ : تا حالا بهم نگفتی عشقم
سه هو : از الان میگم
به لبای هم نزدیک شدیم خیلی محکم و سریع مک میزدیم
نویسنده : انقدر همو میبوسین😑
سه هو : به تو چه برو داستانتو ادامه بده
نویسنده : بد اخلاق باشه
ادامه داستان
از هم جدا شدیم سه هو رفت منم بلند شدم رفتم دستو صورتمو شستم رفتم پایین سه هو صبحانه درست کرده بود خوردیم
از بون سه هو
اماده شدیم رفتیم شرکت کوک و کاترینا
رفتن مسافرت و من دیگه شکمم درد نمی کرد خوب شده بودم کار اقای پارک تموم شده بود ولی من تا حالا ندیده بودمش امروز میاد شرکت و میبینمش منو تهیونگ با بقیه کار کنان منتظر اقای پارک بودیم یه اقایی امد
پارک جین : سلام من پارک جین هستم
سه هو : سلام منم کیم سه هو هستم
پارک جین : خوشبختم
سه هو : شما خیلی برام آشنایین من جایی ندیدمتون
پارک جین : ن بابا ما تازه داریم همو میبینیم
فلش بک
خاله : شما نشونی ازش ندارین
پلیس : اسمش پارک جینه شونه های پهن داره قد بلد یه خال هم زیر لبش داره
پایان فلش بک
زیر لب گفتم جوری که تهیونگ شنید
پارک جین شونه ها ی پهن قد بلند و یه خال زیر لب
خود خودش بود
سه هو : هرزه
پارک جین : جان😳
یقه ی پارک جین رو گرفتم
سه هو : خودتو به نفهمی نزن
سه هو : چرا خوانوادم را کشتی چرااااااااااا
تهیونگ منو از جین دور کرد نزاشت بزنمش
سه هو : تهیونگ ولم کن😠
تهیونگ : نمی کنم
سه هو : گفتم ولم کننننن😡
تهیونگ منو محکم تر گرفت
دردم گرفت با صدای بلند گفتم
سه هو : پارک جین میکشمت انتقامم رو میگرم
سه هو : چرا عین درخت وایستادین منو نگاه میکنین زنگ بزنین پلیس
کسی تکون نخورد
تهیونگ : برین زنگ بزنین
تا گفتم پلیس پارک جین فرار کرد
حالم بد بود با صدای ضعیفی گفتم
سه هو : ت...تهیونگ نزار بره
بعد چشمام سیاهی رفت
ازبون تهیونگ
سه هو : ت..تهیونگ نذار فرارکنه
به سه هو نگاه کردم یهو افتاد زمین سریع سرشو گرفتم که به زمین نخوره
نظر بدید
از زبون تهیونگ
بیدار شدم سه هو خواب بود موهاشو پشت گوشش گذاشتم به لباش نگاه کردم امدم نزدیک لباش شدم لبم رو روی لبش گذاشتم مک ها ارومی رو لب پایینش میزدم که سه هو بیدار شد اونم لب بالام رو مک میزد بعد ازش جدا شدم
تهیونگ : صبح بخیر بیبی
سه هو : صبح بخیر عشقم
دماغ ها مون رو به هم زدیم
تهیونگ : تا حالا بهم نگفتی عشقم
سه هو : از الان میگم
به لبای هم نزدیک شدیم خیلی محکم و سریع مک میزدیم
نویسنده : انقدر همو میبوسین😑
سه هو : به تو چه برو داستانتو ادامه بده
نویسنده : بد اخلاق باشه
ادامه داستان
از هم جدا شدیم سه هو رفت منم بلند شدم رفتم دستو صورتمو شستم رفتم پایین سه هو صبحانه درست کرده بود خوردیم
از بون سه هو
اماده شدیم رفتیم شرکت کوک و کاترینا
رفتن مسافرت و من دیگه شکمم درد نمی کرد خوب شده بودم کار اقای پارک تموم شده بود ولی من تا حالا ندیده بودمش امروز میاد شرکت و میبینمش منو تهیونگ با بقیه کار کنان منتظر اقای پارک بودیم یه اقایی امد
پارک جین : سلام من پارک جین هستم
سه هو : سلام منم کیم سه هو هستم
پارک جین : خوشبختم
سه هو : شما خیلی برام آشنایین من جایی ندیدمتون
پارک جین : ن بابا ما تازه داریم همو میبینیم
فلش بک
خاله : شما نشونی ازش ندارین
پلیس : اسمش پارک جینه شونه های پهن داره قد بلد یه خال هم زیر لبش داره
پایان فلش بک
زیر لب گفتم جوری که تهیونگ شنید
پارک جین شونه ها ی پهن قد بلند و یه خال زیر لب
خود خودش بود
سه هو : هرزه
پارک جین : جان😳
یقه ی پارک جین رو گرفتم
سه هو : خودتو به نفهمی نزن
سه هو : چرا خوانوادم را کشتی چرااااااااااا
تهیونگ منو از جین دور کرد نزاشت بزنمش
سه هو : تهیونگ ولم کن😠
تهیونگ : نمی کنم
سه هو : گفتم ولم کننننن😡
تهیونگ منو محکم تر گرفت
دردم گرفت با صدای بلند گفتم
سه هو : پارک جین میکشمت انتقامم رو میگرم
سه هو : چرا عین درخت وایستادین منو نگاه میکنین زنگ بزنین پلیس
کسی تکون نخورد
تهیونگ : برین زنگ بزنین
تا گفتم پلیس پارک جین فرار کرد
حالم بد بود با صدای ضعیفی گفتم
سه هو : ت...تهیونگ نزار بره
بعد چشمام سیاهی رفت
ازبون تهیونگ
سه هو : ت..تهیونگ نذار فرارکنه
به سه هو نگاه کردم یهو افتاد زمین سریع سرشو گرفتم که به زمین نخوره
نظر بدید
۴۲.۸k
۰۹ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.