⛓️بد بوی 🔮 پارت 56
⛓️بد بوی 🔮 پارت 56
الا:وای خیلی خوشحال شدم...... ولی چرا لیا
ا ت:دیشب کوک لیا رو بدجوری بفاک داده
خلاصه یکم باالا حرف زدم گوشی قطع کردم یکم خوابیدم
بعد
جیمین :ا ت ا ت پاشو دیر میشه ا ت
چشمامو اروم باز کردم کش قوسی به بدنم دادم
ا ت:صبح بخیر
جیمین:صبح بخیر 😐شب شده
از جام پریدم
ا ت:جدی ساعت چنده
جیمین :پنج و نیم
ا ت:خوب خوبه یکم دیگه بخوابم
دراز کشیدم
جیمین :ا ت وقت سونوگرافی داری زود باش
دوباره مثل برق گرفته ها پریدم دوییدم سمت دست شویی دست و صورتمو شستم
اومدم لباسامو پوشیدم رفتیم کلینیک
روی یکی از صندلی ها نشستیم
نگاه به زنای حامله کردم که شکمشون برآمده بود
ا ت:یعنی منم قراره اینقدر چاق بشم شکمم میخواد اینقدر بیاد جلو
یه نگاه به ساعت کردم شیش ربع کم بود در عرض ربع ساعت رسیدیم
جیمین سرشو گزاشت روی شونمو چشماشو بست بعد از یه مدت صدام کردن
بلند شدم چند قدم رفتم جلو نگاه جیمین کردم نشسته بود نگاه من میکرد
ا ت:اگه زحمتی نیست بفرمایید
جیمین :منم راه میدن
ا ت:😐چرا راه ندن
جیمین با شوق بلند شد دنبالم اومد
رفتم در اتاق که گفتن بریم در زدم
دکتر :بفرمایید
ا ت:سلام
دکتر :سلام خانم پارک بفرمایید
رفتم روی صندلی نشستم
دکتر :لطفا دکمه شروارتون رو باز کنید
کاری که دکتر گفت رو انجام دادم دکتر مایعی رو روی شکمم زد دستگاه رو روی شکمم ماساژ داد صفحه مانیتور رو به طرف منو و جیمین کرد
دکتر :اینجا رو میبینید
جیمین :بلع.
دکتر :این کوچولوی شماست
اشک توی چشمام جمع شد چقدر کوچیک بود
جیمین :کوچولوی بابا🔮
با اینکه فقط چند نفر کامنت گذاشتن ولی بازم برای همتون گذاشتم🌌
الا:وای خیلی خوشحال شدم...... ولی چرا لیا
ا ت:دیشب کوک لیا رو بدجوری بفاک داده
خلاصه یکم باالا حرف زدم گوشی قطع کردم یکم خوابیدم
بعد
جیمین :ا ت ا ت پاشو دیر میشه ا ت
چشمامو اروم باز کردم کش قوسی به بدنم دادم
ا ت:صبح بخیر
جیمین:صبح بخیر 😐شب شده
از جام پریدم
ا ت:جدی ساعت چنده
جیمین :پنج و نیم
ا ت:خوب خوبه یکم دیگه بخوابم
دراز کشیدم
جیمین :ا ت وقت سونوگرافی داری زود باش
دوباره مثل برق گرفته ها پریدم دوییدم سمت دست شویی دست و صورتمو شستم
اومدم لباسامو پوشیدم رفتیم کلینیک
روی یکی از صندلی ها نشستیم
نگاه به زنای حامله کردم که شکمشون برآمده بود
ا ت:یعنی منم قراره اینقدر چاق بشم شکمم میخواد اینقدر بیاد جلو
یه نگاه به ساعت کردم شیش ربع کم بود در عرض ربع ساعت رسیدیم
جیمین سرشو گزاشت روی شونمو چشماشو بست بعد از یه مدت صدام کردن
بلند شدم چند قدم رفتم جلو نگاه جیمین کردم نشسته بود نگاه من میکرد
ا ت:اگه زحمتی نیست بفرمایید
جیمین :منم راه میدن
ا ت:😐چرا راه ندن
جیمین با شوق بلند شد دنبالم اومد
رفتم در اتاق که گفتن بریم در زدم
دکتر :بفرمایید
ا ت:سلام
دکتر :سلام خانم پارک بفرمایید
رفتم روی صندلی نشستم
دکتر :لطفا دکمه شروارتون رو باز کنید
کاری که دکتر گفت رو انجام دادم دکتر مایعی رو روی شکمم زد دستگاه رو روی شکمم ماساژ داد صفحه مانیتور رو به طرف منو و جیمین کرد
دکتر :اینجا رو میبینید
جیمین :بلع.
دکتر :این کوچولوی شماست
اشک توی چشمام جمع شد چقدر کوچیک بود
جیمین :کوچولوی بابا🔮
با اینکه فقط چند نفر کامنت گذاشتن ولی بازم برای همتون گذاشتم🌌
۹۶.۸k
۱۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.