با قلب من ای عشق کاری کن که باید
با قلب من ای عشق کاری کن که باید
کاری که دل بردارم از اما و شاید
کاری که تنها خود بدانی چیست! یا نه!
کاری که حتی از خودت هم بر نیاید
ای دل جلایی تازه پیدا کن که این عشق
چون آه در آیینه خود را می نماید
باید که بر دیوار زندان سر بکوبم
آه مرا گر بشنود در می گشاید
رفتم که برگردم به آغوش تو ای عشق!
تا جان به جای خستگی از تن در آید...
*فاضل نظری*
کاری که دل بردارم از اما و شاید
کاری که تنها خود بدانی چیست! یا نه!
کاری که حتی از خودت هم بر نیاید
ای دل جلایی تازه پیدا کن که این عشق
چون آه در آیینه خود را می نماید
باید که بر دیوار زندان سر بکوبم
آه مرا گر بشنود در می گشاید
رفتم که برگردم به آغوش تو ای عشق!
تا جان به جای خستگی از تن در آید...
*فاضل نظری*
۱.۹k
۱۰ آبان ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.