اخرین نفر
اخرین نفر
پارت۲۸
اسلاید دوم نیکی اسلاید سوم شوگا(بدون ماسک تصور کنید)اسلاید سوم داینا اسلاید چهارم جیمین
ادمین ویو:
سوییشرت طوسی یه نیمتنه پشتش و شلوار بگ سفید انتخاب داینا براش بود به زور داینا این بارو روشن پوشید البته تقریبا
کفشای لژ دارشو پوشید بود
به زور داینا این بار موهاشو باز گذاشته بود هیچ وقت با موی باز بیرون نمیومد خب البته که کسی هم ندیده بود موهاشو که زیرش کرمیه
داینا:واو بیا خودتو ببین
نیکی نگاهی به خودش کرد واقعن ژذاب بود
خود داینا یه تیپ دخترونه و صورتی زده بود یه پیراهن صورتی و یه استین کوتاه زیرش
ترکیب باحالی برای دختری به این کیوتی بود
با ماشین نیکی رفتن
رفتن به یکی از پاساژ های سئول که کلا برند دیور(Dior) فقط داشت داشتید دنبال پسرا می گشتید که پیداشون کردید
شوگا همون بود همون دارک همیشه و جیمین همون سافت همیشه و انگار از استایل نیکی تعجب کردن
داینا:جیمیناااااا و پرید بغل جیمین
جیمین:اوه خانوم کوچولو یواش
نیکی:اهم
جیمین و داینا از بغل هم اومد بیرون ولی داینا دست جیمینو گرف
نیکی:سلام بر بندگان خدا چه خبر
شوگا_جیمین:سلام
یهویی داینا دست جیمینو کشید و گفت
داینا:ما باهم شما دوتا هم باهم
نیکی:ولی....
داینا:ولی نداره
و رفتن
شوگا:خب انگار ما تنهاییم
شوگا کمر نیکی رو گرف
شوگا:امروز مال منی
بعد از کلییی خرید رفتن تا یه چیزی بخورن خسته و کوفته توی رستورانی نشستن و غذاشونو سفارش دادن
پارت۲۸
اسلاید دوم نیکی اسلاید سوم شوگا(بدون ماسک تصور کنید)اسلاید سوم داینا اسلاید چهارم جیمین
ادمین ویو:
سوییشرت طوسی یه نیمتنه پشتش و شلوار بگ سفید انتخاب داینا براش بود به زور داینا این بارو روشن پوشید البته تقریبا
کفشای لژ دارشو پوشید بود
به زور داینا این بار موهاشو باز گذاشته بود هیچ وقت با موی باز بیرون نمیومد خب البته که کسی هم ندیده بود موهاشو که زیرش کرمیه
داینا:واو بیا خودتو ببین
نیکی نگاهی به خودش کرد واقعن ژذاب بود
خود داینا یه تیپ دخترونه و صورتی زده بود یه پیراهن صورتی و یه استین کوتاه زیرش
ترکیب باحالی برای دختری به این کیوتی بود
با ماشین نیکی رفتن
رفتن به یکی از پاساژ های سئول که کلا برند دیور(Dior) فقط داشت داشتید دنبال پسرا می گشتید که پیداشون کردید
شوگا همون بود همون دارک همیشه و جیمین همون سافت همیشه و انگار از استایل نیکی تعجب کردن
داینا:جیمیناااااا و پرید بغل جیمین
جیمین:اوه خانوم کوچولو یواش
نیکی:اهم
جیمین و داینا از بغل هم اومد بیرون ولی داینا دست جیمینو گرف
نیکی:سلام بر بندگان خدا چه خبر
شوگا_جیمین:سلام
یهویی داینا دست جیمینو کشید و گفت
داینا:ما باهم شما دوتا هم باهم
نیکی:ولی....
داینا:ولی نداره
و رفتن
شوگا:خب انگار ما تنهاییم
شوگا کمر نیکی رو گرف
شوگا:امروز مال منی
بعد از کلییی خرید رفتن تا یه چیزی بخورن خسته و کوفته توی رستورانی نشستن و غذاشونو سفارش دادن
۳.۶k
۱۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.