make you mine part : ۷
_ چقدر خشن؟!
+ الان بهت یه خشن نشون بدم....
برگشتی دیدی جانگکوکه
+ تو از کجا میدونستی...
_ سوار شو...
سوار ماشین شدی
_ از مامانت شنیدم
+ زود باش برسون منو عجله دارم...
_ چشم رئیس....حالا چیزی شده؟!
+ مامانم....
_ چی؟!
+ از اون دختره ای که دعوا کردم... خواسته که اجازه بده من.... برگردم مدرسه...
_ واسه چی ؟!
+ نمیدونم..... اههه..... خیلی رو مخمه......
_ حالا چرا اجازه اون دختره لازم بوده که؟!
+ دختره... خانواده اش خیلی پولدارن.... مدرسه هم از اونا حساب میبرن....
_ و البته... چون مامانت از اونا در خواست کرده... به غرورت لطمه زده....
+ چی فکر میکنی....؟... من همچین آدمی نیستم...
_ حالا وایستا از مامانت بپرس شاید قضیه اینطوری ها نیست...
+ خدا کنه... اونوقت یه درس درست حسابی میدم به اون دختره ی عوضی...
رسیدین کمپانی هر چی اتاقا رو میگشتی مامانت نبود بالاخره توی اتاق میکاپ پیداش کردی
+ مامان!
مامان س : سلام دخترم مدرسه چطور بود؟
+ اول بهم بگو ببینم چیشد که مدرسه دوباره اجازه تحصیل داد بهم؟
& خب راستش گفتن که حیفه دختری مثل تو...
+ این قضیه ربطی به کیم سوجونگ داره؟!
& اون کیه...؟!
+ یعنی اسم دختری که کتک زدم و بعدش اخراج شدم رو نمیدونی؟
& نه واس چی باید بدونم....
+ پس برا چی از یه دختری که حتی اسمشم نمیدونی خواستی اجازه بده من دوباره برم مدرسه!
&من... من...
+ چی؟!
& من فقط خواستم تو به تحصیلت ادامه بدی برای خودت کاره ای بشی... نخواستم هر روز بشینی تو خونه...
+ مامان....من نمیخوام اینطوری تحصیل کنم...
& مجبوری
+ نیستم... اگه با اجازه اونه نمیکنم....مجبور هم نیستم...
& پس میخوای چیکار کنی؟!
+ تو با اونجاش کاری نداشته باش...
& کجا میری....
از اتاق دراومدی و بدو بدو رفتی بیرون وقتی داشتی میرفتی بیرون جونگکوک از پشتت اومد....رفتی پشت بوم ساختمان.
_ از جاهای بلند خوشت میاد؟!
+ تو بازم اومدی دنبال من که
هیچی نگفت و اومد کنارت... یکم بعد
+ از جاهای بلند خوشم میاد درسته... چون از این بالا همه چی کوچیک تره.... مشکلات.... آدما... زندگی...
_ تا حالا از این دید نگاه نکرده بودم
+ همیشه همه از یه دید نگاه نمیکنن...
_ درسته... ولی گاهی اوقات میشه که چیزا رو عین هم میبینیم...
+ نمیدونم الان به چی نگاه کنم... زندگیم خیلی پیچیده شده
_ شاید اونقدرا هم که فکر میکنی پیچیده نیست + موندم این وسط.... نه هدفی، نه کاری، نه امیدی.... اصلا نمیدونم چرا زندگی میکنم...
_ درست میگی زندگی بدون هدف و امید سخته... پس برا خودت یه دونه بساز...
+ اگه آسونه تو بساز برام....
_ باید خودت پیدا کنی در اصل وجود داره
+ من که نمیبینم
_ کمکت میکنم
ادامه فیک داخل کامنت ها
+ الان بهت یه خشن نشون بدم....
برگشتی دیدی جانگکوکه
+ تو از کجا میدونستی...
_ سوار شو...
سوار ماشین شدی
_ از مامانت شنیدم
+ زود باش برسون منو عجله دارم...
_ چشم رئیس....حالا چیزی شده؟!
+ مامانم....
_ چی؟!
+ از اون دختره ای که دعوا کردم... خواسته که اجازه بده من.... برگردم مدرسه...
_ واسه چی ؟!
+ نمیدونم..... اههه..... خیلی رو مخمه......
_ حالا چرا اجازه اون دختره لازم بوده که؟!
+ دختره... خانواده اش خیلی پولدارن.... مدرسه هم از اونا حساب میبرن....
_ و البته... چون مامانت از اونا در خواست کرده... به غرورت لطمه زده....
+ چی فکر میکنی....؟... من همچین آدمی نیستم...
_ حالا وایستا از مامانت بپرس شاید قضیه اینطوری ها نیست...
+ خدا کنه... اونوقت یه درس درست حسابی میدم به اون دختره ی عوضی...
رسیدین کمپانی هر چی اتاقا رو میگشتی مامانت نبود بالاخره توی اتاق میکاپ پیداش کردی
+ مامان!
مامان س : سلام دخترم مدرسه چطور بود؟
+ اول بهم بگو ببینم چیشد که مدرسه دوباره اجازه تحصیل داد بهم؟
& خب راستش گفتن که حیفه دختری مثل تو...
+ این قضیه ربطی به کیم سوجونگ داره؟!
& اون کیه...؟!
+ یعنی اسم دختری که کتک زدم و بعدش اخراج شدم رو نمیدونی؟
& نه واس چی باید بدونم....
+ پس برا چی از یه دختری که حتی اسمشم نمیدونی خواستی اجازه بده من دوباره برم مدرسه!
&من... من...
+ چی؟!
& من فقط خواستم تو به تحصیلت ادامه بدی برای خودت کاره ای بشی... نخواستم هر روز بشینی تو خونه...
+ مامان....من نمیخوام اینطوری تحصیل کنم...
& مجبوری
+ نیستم... اگه با اجازه اونه نمیکنم....مجبور هم نیستم...
& پس میخوای چیکار کنی؟!
+ تو با اونجاش کاری نداشته باش...
& کجا میری....
از اتاق دراومدی و بدو بدو رفتی بیرون وقتی داشتی میرفتی بیرون جونگکوک از پشتت اومد....رفتی پشت بوم ساختمان.
_ از جاهای بلند خوشت میاد؟!
+ تو بازم اومدی دنبال من که
هیچی نگفت و اومد کنارت... یکم بعد
+ از جاهای بلند خوشم میاد درسته... چون از این بالا همه چی کوچیک تره.... مشکلات.... آدما... زندگی...
_ تا حالا از این دید نگاه نکرده بودم
+ همیشه همه از یه دید نگاه نمیکنن...
_ درسته... ولی گاهی اوقات میشه که چیزا رو عین هم میبینیم...
+ نمیدونم الان به چی نگاه کنم... زندگیم خیلی پیچیده شده
_ شاید اونقدرا هم که فکر میکنی پیچیده نیست + موندم این وسط.... نه هدفی، نه کاری، نه امیدی.... اصلا نمیدونم چرا زندگی میکنم...
_ درست میگی زندگی بدون هدف و امید سخته... پس برا خودت یه دونه بساز...
+ اگه آسونه تو بساز برام....
_ باید خودت پیدا کنی در اصل وجود داره
+ من که نمیبینم
_ کمکت میکنم
ادامه فیک داخل کامنت ها
۱۴.۷k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.