پارت دوم عروسک زندگی من
هودیش رو بهش دادم نشست و با لبخند چیزی رو از تو جیبش در آورد ......
کوک: امشب میخواستم ازت عذرخواهی کنم ولی حالم اینجوری شد ولی خب الان بهترین وقته میدونم تقصیر
خودت ولی بازم ببخشید
جعبه ای که از جیبش در اورده بود رو داد به من بازش کردم توش دستبند مورد علاقه ام بود
ا،ت : این طلاست ؟
کوک : همونه که میخواستی عزیز دلم
ا،ت : ممنونم خیلی خوشله
یه جعبه دیگه دستش بازش کرد و دادش به من
کوک : نقره است
ا،ت : جونگ کوک این پستونک خیلی گرونه بچه چند ماه بیشتر نمیتونه ازش استفاده کنه
کوک : اشکال نداره یادگاری از بچگی ها
ا،ت : کوک من نمیتونم با این بچه پیشت بمونم ببخشید
صبح میام دنبالت هیون اینجاست
کوک : مراقب خودت و جونگ لی باش
ازبیمارستان رفتم بیرون لی لج گرفته بود نمیدونستم چیکار کنم داشتم دیونه میشدم
یونا :ا،تتتتتت
ا،ت : تو اینجا چیکار میکنی
یونا : من پرستارم تو اینجا چیکار میکنی
ا،ت : جونگ کوک بستریه من به خاطر این نیم وجبی نمیتونم بمونم پیشش
یونا : نگرانش نباش عسلم بریم منم باهات میام
راه افتادیم سمت خونه .....
ادامه دارد ...
بابات کوتاهی پارت شرمنده
کوک: امشب میخواستم ازت عذرخواهی کنم ولی حالم اینجوری شد ولی خب الان بهترین وقته میدونم تقصیر
خودت ولی بازم ببخشید
جعبه ای که از جیبش در اورده بود رو داد به من بازش کردم توش دستبند مورد علاقه ام بود
ا،ت : این طلاست ؟
کوک : همونه که میخواستی عزیز دلم
ا،ت : ممنونم خیلی خوشله
یه جعبه دیگه دستش بازش کرد و دادش به من
کوک : نقره است
ا،ت : جونگ کوک این پستونک خیلی گرونه بچه چند ماه بیشتر نمیتونه ازش استفاده کنه
کوک : اشکال نداره یادگاری از بچگی ها
ا،ت : کوک من نمیتونم با این بچه پیشت بمونم ببخشید
صبح میام دنبالت هیون اینجاست
کوک : مراقب خودت و جونگ لی باش
ازبیمارستان رفتم بیرون لی لج گرفته بود نمیدونستم چیکار کنم داشتم دیونه میشدم
یونا :ا،تتتتتت
ا،ت : تو اینجا چیکار میکنی
یونا : من پرستارم تو اینجا چیکار میکنی
ا،ت : جونگ کوک بستریه من به خاطر این نیم وجبی نمیتونم بمونم پیشش
یونا : نگرانش نباش عسلم بریم منم باهات میام
راه افتادیم سمت خونه .....
ادامه دارد ...
بابات کوتاهی پارت شرمنده
۹۴.۹k
۰۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.