سناریو
ازدواج اجباری
پارت 17
پرش زمانی به صبح
یه روز مونده به عروسی
ساعت 6 صبحه
خواب آلو جونگ کوک بیدار کردم
ا. ت: پاشو برو حموم
جونگ کوک: آقا ساعت 6
ا. ت: خا برو
جونگ کوک: نمیرم
ا. ت: خودم میرم
پاشدم رفتم حموم یکساعت و نیم حموم بودم
جونگ کوک در حموم زد :
ا. ت زنده ی دارم نگران میشم
حوله پیچیدم دورم اومدم بیرون
ا. ت: زنده ام
جونگ کوک: جو نننننن
ا. ت: پاشو برو حموم ببینم
جونگ کوک: باشه🥺
لباسمو پوشیدم حوله دور موهام پیچیدم
رفتم پایین
ا. ت: صبح بخیر
م. ت, ب. ت: صبح بخیر
اینجا خ. ت با سر زمین خوردم
وایییی😂😂🤣
مردم
بخش شدم رو زمین
خ. ت: خیلی بدی آجی
ا. ت: میدونم🤣
خ. ت: ماماننننننن
م. ت: از دست تو ا. ت، چقدر زود بیدار شدی
ا. ت: از بس ساعت 5 بیدار میشم نمی تونم بخوابم
بعد قراره بیرون بریم خسته شدم پوکیدم تو خونه
م. ت: ما نمیایم
ا. ت: عه چرا
نه بیاین
ب. ت: مامانت راست میگه خودتون دوتا برین یکم خلوت کنید
ا. ت🧐😔باشه
جونگ کوک: صبح بخیر
ب. ت، م. ت: صبح بخیر
ا. ت: مگه شما میفهمین
م. ت: هرچی گفت صبح بخیر گفت
ا. ت: حق..... 😶
صبحانه خوردیم
آماده شدیم سوییچ ماشین پدر را برمیداریم
میرم
جونگ کوک: من بشینم پشت فرمون
ا. ت: نه خودم میشینم حوصله آدرس دادن ندارم
جونگ کوک: اوکی
نشستیم راه افتادیم سمت پاساژ
عینک آفتابی زدم به چشم
ژست گرفتم
جونگ کوک: احساس میکنم تو شوهرمی من زنتم
ا. ت: آره دیگه
رفتیم پاساژ گشتیم و چندتا خرید کردم رفتیم موزه
نشستیم تو کافش یه چی سفارش بدیم بخوریم
جونگ کوک: من حساب میکنم
ا. ت: پول ایرانی داری 🧐
جونگ کوک: آره
ا. ت: چی، برو بابا، اسم پول ایران چیه
جونگ کوک: تومان
ا. ت: ناموسن داری 🧐
جونگ کوک: یس
ا. ت: پس، حساب کن
پرش زمانی به ناهار
ا. ت: چیکار کنیم بریم خونه ناهار
یا یا بیرون غذا بخوریم
جونگ کوک: میشه بریم فست فود فروشی
ا. ت: اره
زنگ زدم به مامانم گفتم ناهار نمیایم
رفتیم یک دل سیر غذا خوردیم برگشتیم خونه من برای مامانمم اینا هم فست فود گرفتم
م. ت: سلام
ب. ت: سلام
ا. ت: سلام
خ. ت دوید طرفم
خ. ت : چیه
ا. ت: بیا سوخاری وپیتزا
م. ت: این چه کاری بود کردی
ا. ت: دلم نمیومد شما نخورید من بخورم
م.ت: ممنون
ا. ت: خواهش
غذا دادم دست مامانم
جونگ کوک رفت لباساشو عوض کنه
برای خواهر یه چندتا اکسسوری گرفتم دادم بهش
خ. ت: مررسسییی آجی گلم
ا. ت: دیگه خواهر خوب داشتن همینه
پرش زمانی به شام مامانم شام میخواست بره خونه خالم برای همین شام کباب درست کردیم که یه چیز بتونیم بخوریم حال پخت وپز نداشتم و فست فود هم ناهار خوردیم
داشتیم شام میخوردیم برای مامانم گرفتم، ا. ت: ببینید ا. ت چه کرده همه دیوانه کرده
ب . ت: به به چقدر خوشمزه
پارت 17
پرش زمانی به صبح
یه روز مونده به عروسی
ساعت 6 صبحه
خواب آلو جونگ کوک بیدار کردم
ا. ت: پاشو برو حموم
جونگ کوک: آقا ساعت 6
ا. ت: خا برو
جونگ کوک: نمیرم
ا. ت: خودم میرم
پاشدم رفتم حموم یکساعت و نیم حموم بودم
جونگ کوک در حموم زد :
ا. ت زنده ی دارم نگران میشم
حوله پیچیدم دورم اومدم بیرون
ا. ت: زنده ام
جونگ کوک: جو نننننن
ا. ت: پاشو برو حموم ببینم
جونگ کوک: باشه🥺
لباسمو پوشیدم حوله دور موهام پیچیدم
رفتم پایین
ا. ت: صبح بخیر
م. ت, ب. ت: صبح بخیر
اینجا خ. ت با سر زمین خوردم
وایییی😂😂🤣
مردم
بخش شدم رو زمین
خ. ت: خیلی بدی آجی
ا. ت: میدونم🤣
خ. ت: ماماننننننن
م. ت: از دست تو ا. ت، چقدر زود بیدار شدی
ا. ت: از بس ساعت 5 بیدار میشم نمی تونم بخوابم
بعد قراره بیرون بریم خسته شدم پوکیدم تو خونه
م. ت: ما نمیایم
ا. ت: عه چرا
نه بیاین
ب. ت: مامانت راست میگه خودتون دوتا برین یکم خلوت کنید
ا. ت🧐😔باشه
جونگ کوک: صبح بخیر
ب. ت، م. ت: صبح بخیر
ا. ت: مگه شما میفهمین
م. ت: هرچی گفت صبح بخیر گفت
ا. ت: حق..... 😶
صبحانه خوردیم
آماده شدیم سوییچ ماشین پدر را برمیداریم
میرم
جونگ کوک: من بشینم پشت فرمون
ا. ت: نه خودم میشینم حوصله آدرس دادن ندارم
جونگ کوک: اوکی
نشستیم راه افتادیم سمت پاساژ
عینک آفتابی زدم به چشم
ژست گرفتم
جونگ کوک: احساس میکنم تو شوهرمی من زنتم
ا. ت: آره دیگه
رفتیم پاساژ گشتیم و چندتا خرید کردم رفتیم موزه
نشستیم تو کافش یه چی سفارش بدیم بخوریم
جونگ کوک: من حساب میکنم
ا. ت: پول ایرانی داری 🧐
جونگ کوک: آره
ا. ت: چی، برو بابا، اسم پول ایران چیه
جونگ کوک: تومان
ا. ت: ناموسن داری 🧐
جونگ کوک: یس
ا. ت: پس، حساب کن
پرش زمانی به ناهار
ا. ت: چیکار کنیم بریم خونه ناهار
یا یا بیرون غذا بخوریم
جونگ کوک: میشه بریم فست فود فروشی
ا. ت: اره
زنگ زدم به مامانم گفتم ناهار نمیایم
رفتیم یک دل سیر غذا خوردیم برگشتیم خونه من برای مامانمم اینا هم فست فود گرفتم
م. ت: سلام
ب. ت: سلام
ا. ت: سلام
خ. ت دوید طرفم
خ. ت : چیه
ا. ت: بیا سوخاری وپیتزا
م. ت: این چه کاری بود کردی
ا. ت: دلم نمیومد شما نخورید من بخورم
م.ت: ممنون
ا. ت: خواهش
غذا دادم دست مامانم
جونگ کوک رفت لباساشو عوض کنه
برای خواهر یه چندتا اکسسوری گرفتم دادم بهش
خ. ت: مررسسییی آجی گلم
ا. ت: دیگه خواهر خوب داشتن همینه
پرش زمانی به شام مامانم شام میخواست بره خونه خالم برای همین شام کباب درست کردیم که یه چیز بتونیم بخوریم حال پخت وپز نداشتم و فست فود هم ناهار خوردیم
داشتیم شام میخوردیم برای مامانم گرفتم، ا. ت: ببینید ا. ت چه کرده همه دیوانه کرده
ب . ت: به به چقدر خوشمزه
۳۲.۱k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.