خواهر گمشده *
پارت ۱۶*
بخش دوم پایانی*
ویو کیوسا*
نه... نه ..مامان از پیشم نرو نهههه
و با آخرین داد ضربان کیوسا برمیگرده به عادی*
باجی با دیدن ضربان کیوسا خیالش راحت میشه و از هوش میره *
سریعا بقیه بچه ها اونو به اتاق میبرن و پرستاران سرم آرامش بخش رو به دس باجی میزنن و عمل کیوسا هم موفقیت آمیز بود و اونو به بخش منتقل میکنن
فردا صبح که باجی حالش بهتر شده بود میره تو اتاق کیوسا .کیوسا هنوز بهوش نیومده بود
لبخندی میزنه و آروم موهای کیوسا رو از صورتش میبره کنار و گونه ی خواهرش رو میبوسه*
بعداز چند ساعت کیوسا آروم چشماش رو باز میکنه و به اینطرف و اون طرف نگاه میکنه: آخ.. من کجام.. مامان ... هوم؟
همون لحظه چشمش به باجی میوفته که سرش رو تخت گذاشته و خوابیده کیوسا لبخندی میزنه و آروم دستش رومیبره لای موهای باجی
از اون طرف بقیه بچه های تومان وارد اتاق میشن
کازوعه میپره تو بغل کیوسا : کیوسا ... هیق ...حالت خوبه دختر مارو بد ترسوندن مخصوصا داداشت رو ...
مایکی: آه... هنوز جیغ دادا هاش تو گوشمه دیشب کر شدیم همه ...
کیوسا: هوم... مگه چه اتاقی افتاد دیشب... اصلا شما کی هستید؟
کازوعه: هیچی... خداروشکر بهتری
کازوتورا : ما عضای گنگ توکیو ریونجرز هستیم و این داداش شما هم که همیشه ی خدا خواب هس کاپیتان گروهمونه...
باجی: هوی صداتو شنیدم زر الکی نزن
کازوتورا: خو مگه دروغ میگم
باجی نگاهی پوکر به کازوتورا میکنه و بعد به کیوسا نگاه میکنه: بهتری کیوسا ...
کیوسا : مگه میشه بد باشم بلخره داداشمو پیدا کردم... حالم عالیه
لبخندی میزنه و دس باجی رو میگیره*
از همتون ممنونم اگه گنگ تومان نبود ممکن بود ما ببازیم ازتوهم ممنونم کازوعه تو منو برگردونی پیش داداشم
لبخند ...
کازوعه لبخندی میزنه خوب دیگه بهتره بریم دور مریض رو زیاد شلوغ نکنید *
بچه هااز اتاق خارج میشن و فقط کیوسا و باجی میمونن
بعد اون اتفاق کازوعه و کیوسا به گنگ مایکی میپیوندند و داستان توکیو آغاز میشود
تماممممم
فیک خواهر گمشده تموم شد
خوشحال میشم نظر بدید
و فن فیک مایکی. نظر هم بدید چجوریدوس دارید
بخش دوم پایانی*
ویو کیوسا*
نه... نه ..مامان از پیشم نرو نهههه
و با آخرین داد ضربان کیوسا برمیگرده به عادی*
باجی با دیدن ضربان کیوسا خیالش راحت میشه و از هوش میره *
سریعا بقیه بچه ها اونو به اتاق میبرن و پرستاران سرم آرامش بخش رو به دس باجی میزنن و عمل کیوسا هم موفقیت آمیز بود و اونو به بخش منتقل میکنن
فردا صبح که باجی حالش بهتر شده بود میره تو اتاق کیوسا .کیوسا هنوز بهوش نیومده بود
لبخندی میزنه و آروم موهای کیوسا رو از صورتش میبره کنار و گونه ی خواهرش رو میبوسه*
بعداز چند ساعت کیوسا آروم چشماش رو باز میکنه و به اینطرف و اون طرف نگاه میکنه: آخ.. من کجام.. مامان ... هوم؟
همون لحظه چشمش به باجی میوفته که سرش رو تخت گذاشته و خوابیده کیوسا لبخندی میزنه و آروم دستش رومیبره لای موهای باجی
از اون طرف بقیه بچه های تومان وارد اتاق میشن
کازوعه میپره تو بغل کیوسا : کیوسا ... هیق ...حالت خوبه دختر مارو بد ترسوندن مخصوصا داداشت رو ...
مایکی: آه... هنوز جیغ دادا هاش تو گوشمه دیشب کر شدیم همه ...
کیوسا: هوم... مگه چه اتاقی افتاد دیشب... اصلا شما کی هستید؟
کازوعه: هیچی... خداروشکر بهتری
کازوتورا : ما عضای گنگ توکیو ریونجرز هستیم و این داداش شما هم که همیشه ی خدا خواب هس کاپیتان گروهمونه...
باجی: هوی صداتو شنیدم زر الکی نزن
کازوتورا: خو مگه دروغ میگم
باجی نگاهی پوکر به کازوتورا میکنه و بعد به کیوسا نگاه میکنه: بهتری کیوسا ...
کیوسا : مگه میشه بد باشم بلخره داداشمو پیدا کردم... حالم عالیه
لبخندی میزنه و دس باجی رو میگیره*
از همتون ممنونم اگه گنگ تومان نبود ممکن بود ما ببازیم ازتوهم ممنونم کازوعه تو منو برگردونی پیش داداشم
لبخند ...
کازوعه لبخندی میزنه خوب دیگه بهتره بریم دور مریض رو زیاد شلوغ نکنید *
بچه هااز اتاق خارج میشن و فقط کیوسا و باجی میمونن
بعد اون اتفاق کازوعه و کیوسا به گنگ مایکی میپیوندند و داستان توکیو آغاز میشود
تماممممم
فیک خواهر گمشده تموم شد
خوشحال میشم نظر بدید
و فن فیک مایکی. نظر هم بدید چجوریدوس دارید
۲.۹k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.