جنگ برای تو ( پارت 14)
سوریو : ج.. جونگ کوک
جونگ کوک : س.. سو.. سوریو بیدار شدی
سوریو : اره..صبح بخیر...من چرا هنوز اینجام
جونگ کوک: وقتی سرت گیج رفت دیگه همینجا نگهت داشتم
سوریو : میشه بریم؟
جونگ کوک : چرا ؟فعلا اینجا بمون بهتر شدی میریم
سوریو : لطفا...
جونگ کوک : خب باشه... میریم ولی مطمئن باشم که خوبی؟
سوریو : آ.. آره خوبم بریم دیگه
سوریو و جونگ کوک سعی کردن به یواش ترین شکل ممکن آماده بشن که تهیونگ چیزی متوجه نشه.. ولی متاسفانه متوجه شد و از خواب بلند شد
تهیونگ : کجا میرید ؟
جونگ کوک : تو بخواب.. زود برمیگردیم
تهیونگ : منم میام
سوریو : نه (با صدای بلند)
تهیونگ : هوم ؟ اونوقت چرا؟
سوریو : ببخشید... لطفا نه.. خودم میخوام برم
تهیونگ : دلیلتو بگو
سوریو : من... من فقط
جونگ کوک : تهیونگ..... مجبورش نکن که بگه، شاید برای خودش دلیلی داره
تهیونگ : و منم دقیقا میخوام همون دلیلو بدونم
سوریو : من میخوام برم... لطفا
تهیونگ : خیلی خب... بالاخره که دوباره همدیگرو میبینیم
جونگ کوک : تهیونگ کافیه دیگه... بریم سوریو
سوریو : وایی.. فک کنم گند زدم
جونگ کوک : چرا ؟
سوریو : الان منو میکشه
جونگ کوک : من مُردم ؟
سوریو : چه ربطی داره؟ من فقط یکم از شاهزاده میترسم
جونگ کوک : چه دلیلی داره که بترسی؟
سوریو : همینجوری...
جونگ کوک : نه خیر... تو از وقتی رفتی برای معاینش اینجوری شدی
سوریو : خب یه جورایی اره
جونگ کوک: گوش کن... ازش نترس... من پیشتم
سوریو : من ... فقط یکم معذب میشم
جونگ کوک: دلیلت؟
سوریو : چون باهاتون حرف میزنم
جونگ کوک : چی بهت گفتم؟
سوریو : هوم؟
جونگ کوک: با احترام با من حرف نزن
سوریو : خب باشه... ولی کلا معذبم... از اون طرف شاهزاده یونگی هم باهات در افتاده
جونگ کوک : اصلا برام مهم نیست فهمیدی؟
سوریو : نه
جونگ کوک : چی گفتی؟
سوریو : گفتم نه
جونگ کوک : بیخود گفتی
سوریو : بله؟
جونگ کوک : تازه یادم اومد....میخواستم تنبیهت کنم
سوریو : باز بره چی؟
جونگ کوک : چرا داشتی تنهام میذاشتی؟
سوریو : هان؟ ببخشیدا دست من بود؟
جونگ کوک : معلومه که دست تو بود
سوریو : به خدا سرم درد میکنه انقد منو اذیت نکن
جونگ کوک :سوریو لهت میکنما
سوریو : بیا لهم کن... بیا بیا دیگه... بیا منو بکش راحتم کن... میخوام بمیرم.. بمیرم از دست همتون راحت شم
جونگ کوک سوریو رو گرفتو اونو بوسید
سوریو چشماش داشت از تعجب منفجر میشد و جونگ کوک به کار خودش ادامه داد...
جونگ کوک : س.. سو.. سوریو بیدار شدی
سوریو : اره..صبح بخیر...من چرا هنوز اینجام
جونگ کوک: وقتی سرت گیج رفت دیگه همینجا نگهت داشتم
سوریو : میشه بریم؟
جونگ کوک : چرا ؟فعلا اینجا بمون بهتر شدی میریم
سوریو : لطفا...
جونگ کوک : خب باشه... میریم ولی مطمئن باشم که خوبی؟
سوریو : آ.. آره خوبم بریم دیگه
سوریو و جونگ کوک سعی کردن به یواش ترین شکل ممکن آماده بشن که تهیونگ چیزی متوجه نشه.. ولی متاسفانه متوجه شد و از خواب بلند شد
تهیونگ : کجا میرید ؟
جونگ کوک : تو بخواب.. زود برمیگردیم
تهیونگ : منم میام
سوریو : نه (با صدای بلند)
تهیونگ : هوم ؟ اونوقت چرا؟
سوریو : ببخشید... لطفا نه.. خودم میخوام برم
تهیونگ : دلیلتو بگو
سوریو : من... من فقط
جونگ کوک : تهیونگ..... مجبورش نکن که بگه، شاید برای خودش دلیلی داره
تهیونگ : و منم دقیقا میخوام همون دلیلو بدونم
سوریو : من میخوام برم... لطفا
تهیونگ : خیلی خب... بالاخره که دوباره همدیگرو میبینیم
جونگ کوک : تهیونگ کافیه دیگه... بریم سوریو
سوریو : وایی.. فک کنم گند زدم
جونگ کوک : چرا ؟
سوریو : الان منو میکشه
جونگ کوک : من مُردم ؟
سوریو : چه ربطی داره؟ من فقط یکم از شاهزاده میترسم
جونگ کوک : چه دلیلی داره که بترسی؟
سوریو : همینجوری...
جونگ کوک : نه خیر... تو از وقتی رفتی برای معاینش اینجوری شدی
سوریو : خب یه جورایی اره
جونگ کوک: گوش کن... ازش نترس... من پیشتم
سوریو : من ... فقط یکم معذب میشم
جونگ کوک: دلیلت؟
سوریو : چون باهاتون حرف میزنم
جونگ کوک : چی بهت گفتم؟
سوریو : هوم؟
جونگ کوک: با احترام با من حرف نزن
سوریو : خب باشه... ولی کلا معذبم... از اون طرف شاهزاده یونگی هم باهات در افتاده
جونگ کوک : اصلا برام مهم نیست فهمیدی؟
سوریو : نه
جونگ کوک : چی گفتی؟
سوریو : گفتم نه
جونگ کوک : بیخود گفتی
سوریو : بله؟
جونگ کوک : تازه یادم اومد....میخواستم تنبیهت کنم
سوریو : باز بره چی؟
جونگ کوک : چرا داشتی تنهام میذاشتی؟
سوریو : هان؟ ببخشیدا دست من بود؟
جونگ کوک : معلومه که دست تو بود
سوریو : به خدا سرم درد میکنه انقد منو اذیت نکن
جونگ کوک :سوریو لهت میکنما
سوریو : بیا لهم کن... بیا بیا دیگه... بیا منو بکش راحتم کن... میخوام بمیرم.. بمیرم از دست همتون راحت شم
جونگ کوک سوریو رو گرفتو اونو بوسید
سوریو چشماش داشت از تعجب منفجر میشد و جونگ کوک به کار خودش ادامه داد...
۳۷.۴k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.