p⁸🪶💍
راوی « پو رفت و کاترین و تهیونگ رو تنها گذاشت... کاترین مسخ شده به جلو خیره شده بود... گرمای دستای کیم به قلبش رسیده بود و اونو گرم کرده بود! ترسیده بود... از این ترسیده بود که نکنه عاشق کیم شده باشه... با فشاری که به دستش اومد رشته افکارش پاره شد و به چهره کیم که در فاصله پنج اینچی صورتش قرار داشت نگاه کرد... واقعا زیبا بود
تهیونگ « حالت خوبه؟
کاترین « ب... بله.. معذرت میخوام
تهیونگ « میدونم اون با بانوان رفتار خوبی نداره اما حق نداری بهشون آسیب بزنی مفهومه؟ الان هم برو داخل بعدا راجب این موضوع صحبت میکنیم
راوی « بعد جلوتر از کاترین وارد سالن شد... کاترین توقع داشت خانم یونگ رو ببینه اما خبری از اون نبود .. کاترین از تهیونگ اجازه گرفت و رفت به اتاقش... لباس هاش رو عوض کرد و تصمیم گرفت سری به آچا بزنه
تهیونگ « بعد از رفتن کاترین روی صندلی مقابل پو نشستم و داشتم پرونده جدید رو مطالعه میکردم که گفت
پو « چقدر بدم آبی رو به من میدی؟
راوی « تهیونگ نگاهش رو از پرونده گرفت و به پو خیره شد... بعد گفت
تهیونگ « قصد ندارم اونو با پول عوض کنم
پو « نکنه عاشقش شدی؟
تهیونگ « بهت یاد ندادن به ارشدت احترام بزاری و سرت توی لاک خودت باشه؟ باید میزاشتم پای چشمت یه بادمجون بکاره تا بفهمی حد خودتو بدونی... در ظمن این دفعه رو نادیده گرفتم... اگه یه بار دیگه بهش نزدیک بشی و بخواهی بهش آسیب بزنی حق تیر هم بهش میدم یا خودم کارت رو یه سره میکنم! مفهومه؟
پو « هیییی چی میگی تو
تهیونگ « با اومدن یونگ نخست وزیر... پو خفه خون گرفت و چیزی نگفت....بنابراین خیلی راحت به برسی پرونده روی اوردیم
کاترین « لباسم رو عوض کردم و با خوشحالی به طرف اتاق آچا رفتم اما به محظ رسیدن به اتاق و شنیدن صدای نحس خانم یونگ خنده روی لب هام ماسید و به حرف هاش گوش کردم
خانم یونگ « ببین دختر قشنگم... آبی ... اون دختره... اون فرشته ای نیست که تو توی رویات باهاش سر میکنی! اون یه شیطانه... پدر و مادرش به خاطر این مردن! پس اونو بیرونش کن تا به پدرت آسیب نزنه! باشه عزیزم؟
آچا « از کجا معلوم راست میگی؟
خانم « میتونی از خودش بپرسی! شرط میبندم اگه ازش بپرسی پدر و مادرش چطوری مرده رنگ از رخش میپره
آچا « دروغ میگییی... دروغ میگیییی... آبی شبیه مامانمه.... مثل اون مهربونه... سختگیر و بد اخلاق نیست... هر چی ازش بخوام برام میگیره و مثل شما مغرور نیست
خانم یونگ « یعنی از خواهر زاده من بهتره؟
آچا « اگه منظورتون پرستار قبلیه باید بگم بله! اون خانم اصلا حواسش به من نبود و برای پدرم چاپلوسی میکرد... مشخص بود برای اینکه بانوی عمارت بشه اومده... اگه هم با من کاری ندارین باید برم پیش آبی
یونگ پو،🤍
تهیونگ « حالت خوبه؟
کاترین « ب... بله.. معذرت میخوام
تهیونگ « میدونم اون با بانوان رفتار خوبی نداره اما حق نداری بهشون آسیب بزنی مفهومه؟ الان هم برو داخل بعدا راجب این موضوع صحبت میکنیم
راوی « بعد جلوتر از کاترین وارد سالن شد... کاترین توقع داشت خانم یونگ رو ببینه اما خبری از اون نبود .. کاترین از تهیونگ اجازه گرفت و رفت به اتاقش... لباس هاش رو عوض کرد و تصمیم گرفت سری به آچا بزنه
تهیونگ « بعد از رفتن کاترین روی صندلی مقابل پو نشستم و داشتم پرونده جدید رو مطالعه میکردم که گفت
پو « چقدر بدم آبی رو به من میدی؟
راوی « تهیونگ نگاهش رو از پرونده گرفت و به پو خیره شد... بعد گفت
تهیونگ « قصد ندارم اونو با پول عوض کنم
پو « نکنه عاشقش شدی؟
تهیونگ « بهت یاد ندادن به ارشدت احترام بزاری و سرت توی لاک خودت باشه؟ باید میزاشتم پای چشمت یه بادمجون بکاره تا بفهمی حد خودتو بدونی... در ظمن این دفعه رو نادیده گرفتم... اگه یه بار دیگه بهش نزدیک بشی و بخواهی بهش آسیب بزنی حق تیر هم بهش میدم یا خودم کارت رو یه سره میکنم! مفهومه؟
پو « هیییی چی میگی تو
تهیونگ « با اومدن یونگ نخست وزیر... پو خفه خون گرفت و چیزی نگفت....بنابراین خیلی راحت به برسی پرونده روی اوردیم
کاترین « لباسم رو عوض کردم و با خوشحالی به طرف اتاق آچا رفتم اما به محظ رسیدن به اتاق و شنیدن صدای نحس خانم یونگ خنده روی لب هام ماسید و به حرف هاش گوش کردم
خانم یونگ « ببین دختر قشنگم... آبی ... اون دختره... اون فرشته ای نیست که تو توی رویات باهاش سر میکنی! اون یه شیطانه... پدر و مادرش به خاطر این مردن! پس اونو بیرونش کن تا به پدرت آسیب نزنه! باشه عزیزم؟
آچا « از کجا معلوم راست میگی؟
خانم « میتونی از خودش بپرسی! شرط میبندم اگه ازش بپرسی پدر و مادرش چطوری مرده رنگ از رخش میپره
آچا « دروغ میگییی... دروغ میگیییی... آبی شبیه مامانمه.... مثل اون مهربونه... سختگیر و بد اخلاق نیست... هر چی ازش بخوام برام میگیره و مثل شما مغرور نیست
خانم یونگ « یعنی از خواهر زاده من بهتره؟
آچا « اگه منظورتون پرستار قبلیه باید بگم بله! اون خانم اصلا حواسش به من نبود و برای پدرم چاپلوسی میکرد... مشخص بود برای اینکه بانوی عمارت بشه اومده... اگه هم با من کاری ندارین باید برم پیش آبی
یونگ پو،🤍
۱۳۳.۸k
۲۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.