رمان عشق مخفیانه 🖤🤍⛓️
رمان عشق مخفیانه 🖤🤍⛓️
پارت ۸
که در باز شد و رامین اومد تو
ارسلان : هو رامین مگه تویله ست
رامین : آره 😂
ارسلان : 🤦🏼
دیانا : من میرم داخل (هول شده بود)
ارسلان : برو
رامین : عه این دختر ژذابه
ارسلان : رامین خفه شووووو
رامین : جون روش غیرتی میشه
ارسلان: وایییی رامین😩
....
دیانا : نیکا من حالم خوب نیست میرم بخوابم فردا وقتی میخواستن حرکت کنن بیدارم کن
نیکا : باش
....
(فردا صبح )
نیکا : ارباب دیانا رو بیدار کنم
ارسلان : آره بیدار کن دیگه باید حرکت کنیم
....
نیکا : دیانا بیدار شو میخوان حرکت کنن
دیانا : باشه بیدار شدم ، صورتم رو شستم یه مانتو صورتی با شلوار جین بگ پوشیدم و رفتم پایین
ارسلان : دیانا خیلی خوش تیپ شده بودددد
....
پارت ۸
که در باز شد و رامین اومد تو
ارسلان : هو رامین مگه تویله ست
رامین : آره 😂
ارسلان : 🤦🏼
دیانا : من میرم داخل (هول شده بود)
ارسلان : برو
رامین : عه این دختر ژذابه
ارسلان : رامین خفه شووووو
رامین : جون روش غیرتی میشه
ارسلان: وایییی رامین😩
....
دیانا : نیکا من حالم خوب نیست میرم بخوابم فردا وقتی میخواستن حرکت کنن بیدارم کن
نیکا : باش
....
(فردا صبح )
نیکا : ارباب دیانا رو بیدار کنم
ارسلان : آره بیدار کن دیگه باید حرکت کنیم
....
نیکا : دیانا بیدار شو میخوان حرکت کنن
دیانا : باشه بیدار شدم ، صورتم رو شستم یه مانتو صورتی با شلوار جین بگ پوشیدم و رفتم پایین
ارسلان : دیانا خیلی خوش تیپ شده بودددد
....
۱۰.۸k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.