وقتی باران می بارید p3
جدا شد بدون اینکه نگاهشو از چشام بگیره گفت :
_ حله بچه ها
از لحنش فهمیدم از جسارتم خوشش اومده
و این شد شروع اون بازی
دقایقی بعد در حالی ک از وضعیت بد و دردناکی داشتم بازم آنجلا رو لعنت کردم
*****
با شنیدن صدای ترمز ماشینی چشمام رو باز کردم
با دیدن آنجلا تکیه ام رو از دیوار گرفتم
خودشو زود بهم رسوند و زیر بازوم رو گرفت :
_ حالت خوبه ونوس؟؟
زیر لب غریدم :
_خفه شو ک هر چی میکشم از دست توعه
کمکم کرد سوار ماشین بشم
_ فردا یادم بنداز به یکی بسپرم ماشین رو از جلو در اینجا بیارن
چیزی نگفتم و تا رسیدن ب خونه چشم بستم
وقتی چشمامو باز کردم با چهره ی ویلیام مواجه شدم
لبخند خسته ای زدم :
_ تو از کی اینجایی
_ خونه بودم وقتی اومدین تو ماشین خوابت برده بود آوردمت بالا
_ نمیدونی چی کشیدم
_ آنجلا بهم گفت چند نفری بوده الان بهتری؟
سرمو به معنی نه تکون دادم
تو آغوشش کشیدم و بوسه ای رو سرم کاشت
خودمو بیشتر بهش فشردم و چشم بستم
صبح وقتی بیدار شدم رفتم حموم
داشتم موهامو خشک میکردم ک زنگ خونه خورد
درو برای آنجلا باز کردم و اومد تو :
_ بهتری ونوس؟
_ اره ..چیشده اومدی اینجا خودم میومدم سازمان دیگه
_ نمیخواد ویلیام گفت امروز خونه استراحت کنی بیام اینجا کارا رو انجام بدیم
از تو یخچال آب میوه در آوردم و دو لیوان برای خودمون ریختم
گذاشتم رو میز و رو مبل کنارش نشستم :
_ خب شروع کنیم
_ حله بچه ها
از لحنش فهمیدم از جسارتم خوشش اومده
و این شد شروع اون بازی
دقایقی بعد در حالی ک از وضعیت بد و دردناکی داشتم بازم آنجلا رو لعنت کردم
*****
با شنیدن صدای ترمز ماشینی چشمام رو باز کردم
با دیدن آنجلا تکیه ام رو از دیوار گرفتم
خودشو زود بهم رسوند و زیر بازوم رو گرفت :
_ حالت خوبه ونوس؟؟
زیر لب غریدم :
_خفه شو ک هر چی میکشم از دست توعه
کمکم کرد سوار ماشین بشم
_ فردا یادم بنداز به یکی بسپرم ماشین رو از جلو در اینجا بیارن
چیزی نگفتم و تا رسیدن ب خونه چشم بستم
وقتی چشمامو باز کردم با چهره ی ویلیام مواجه شدم
لبخند خسته ای زدم :
_ تو از کی اینجایی
_ خونه بودم وقتی اومدین تو ماشین خوابت برده بود آوردمت بالا
_ نمیدونی چی کشیدم
_ آنجلا بهم گفت چند نفری بوده الان بهتری؟
سرمو به معنی نه تکون دادم
تو آغوشش کشیدم و بوسه ای رو سرم کاشت
خودمو بیشتر بهش فشردم و چشم بستم
صبح وقتی بیدار شدم رفتم حموم
داشتم موهامو خشک میکردم ک زنگ خونه خورد
درو برای آنجلا باز کردم و اومد تو :
_ بهتری ونوس؟
_ اره ..چیشده اومدی اینجا خودم میومدم سازمان دیگه
_ نمیخواد ویلیام گفت امروز خونه استراحت کنی بیام اینجا کارا رو انجام بدیم
از تو یخچال آب میوه در آوردم و دو لیوان برای خودمون ریختم
گذاشتم رو میز و رو مبل کنارش نشستم :
_ خب شروع کنیم
۱۱.۶k
۱۴ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.