فیک: پری دریایی قصه ها.
فیک: پری دریایی قصه ها.
پارت اول.
تهیونگ: از بچگی دوست داشتم یه پری رو از نزدیک ببینم.... دوست داشتم باهاش ازدواج کنم.... هههه... چقدر فکرای کودکی عجیب ولی همینطور شیرینه......
مثل همیشه برای ورزش اومدم پارک......
اقای میخواید فالتون رو بگیرم؟.....
تهیونگ: خانوم میخواید فال منو بگیرید؟....... با اینکه به فال گرفتن هیچ اعتقادی نداشتم ولی برای اینکه دلشو نشکونم قبول کردم........
بله.... بزارید ببینم.... اوه اوه... پسرم...
تهیونگ: بله....
فالتون چرا اینقد عجیب غریبه........... ساحل.....، معشوقه پری؟...... دریا؟....
تهیونگ: چ چی؟....
پسرم تو به زودی با دریا رو به رو میشی.... اینجا حرف از یه پری هم میزنه.... ولی منظورشو متوجه نمیشم..... یه جورایی فالت عجیبه پسرم..... .
تهیونگ: کاملا هنگ کرده بودم..... ی ینی ینی چی..... داره حرف از ارزوهای بچگیم میزنه... ول ولی ولی این ارزو هنوزم تو وجودم نقش داره.........
تهیونگ: م ممنونم خانوم...... بفرمایید اینم پولش.... زحمت کشیدید.....
پسرم این خیلی زیاده.....
تهیونگ: لطفا قبول کنید.....
خدا خیرت بده،..... خدانگهدارتون............... اوه راستی پسرم...
تهیونگ: بله جانم.....
خب من چندروز فال یکی رو گرفتم، دقیقا همین چیزایی که تو فال تو بود تو فال اونم بود......... من چندروز پیش فال یه دختر رو گرفتم...... فالش مث تو بود...... ولی معنیشو نمیدونم......
تهیونگ: اخه ینی چی........... بازم ممنونم... خداحافظ......
تهیونگ: این نشونه ها چی میخوان بگن.......... ولی ای کاش میتونستم اون دخترو پیدا کنم..............
تهیونگ: امروز باید برم بیمارستان... یه سری ازمایش انجام داده بودم، امروز باید برم جوابشون رو بگیرم.....
۱ساعت بعد: تهیونگ: بله.... اومدم..... ممنون..... جواب ازمایش رو باید الان ببرم نشون دکتر بدم؟.. اوه بله ممنونم......
تهیونگ: داشتم میرفتم به سمت اتاق دکتر که احساس کردم پامو گذاشتم رو یه چیزی...... پامو گذاشته بودم رو یه دفتر....... ینی این دفتره مال کیه....... همینطور که داشتم تمیزش میکردم....................
پارت اول.
تهیونگ: از بچگی دوست داشتم یه پری رو از نزدیک ببینم.... دوست داشتم باهاش ازدواج کنم.... هههه... چقدر فکرای کودکی عجیب ولی همینطور شیرینه......
مثل همیشه برای ورزش اومدم پارک......
اقای میخواید فالتون رو بگیرم؟.....
تهیونگ: خانوم میخواید فال منو بگیرید؟....... با اینکه به فال گرفتن هیچ اعتقادی نداشتم ولی برای اینکه دلشو نشکونم قبول کردم........
بله.... بزارید ببینم.... اوه اوه... پسرم...
تهیونگ: بله....
فالتون چرا اینقد عجیب غریبه........... ساحل.....، معشوقه پری؟...... دریا؟....
تهیونگ: چ چی؟....
پسرم تو به زودی با دریا رو به رو میشی.... اینجا حرف از یه پری هم میزنه.... ولی منظورشو متوجه نمیشم..... یه جورایی فالت عجیبه پسرم..... .
تهیونگ: کاملا هنگ کرده بودم..... ی ینی ینی چی..... داره حرف از ارزوهای بچگیم میزنه... ول ولی ولی این ارزو هنوزم تو وجودم نقش داره.........
تهیونگ: م ممنونم خانوم...... بفرمایید اینم پولش.... زحمت کشیدید.....
پسرم این خیلی زیاده.....
تهیونگ: لطفا قبول کنید.....
خدا خیرت بده،..... خدانگهدارتون............... اوه راستی پسرم...
تهیونگ: بله جانم.....
خب من چندروز فال یکی رو گرفتم، دقیقا همین چیزایی که تو فال تو بود تو فال اونم بود......... من چندروز پیش فال یه دختر رو گرفتم...... فالش مث تو بود...... ولی معنیشو نمیدونم......
تهیونگ: اخه ینی چی........... بازم ممنونم... خداحافظ......
تهیونگ: این نشونه ها چی میخوان بگن.......... ولی ای کاش میتونستم اون دخترو پیدا کنم..............
تهیونگ: امروز باید برم بیمارستان... یه سری ازمایش انجام داده بودم، امروز باید برم جوابشون رو بگیرم.....
۱ساعت بعد: تهیونگ: بله.... اومدم..... ممنون..... جواب ازمایش رو باید الان ببرم نشون دکتر بدم؟.. اوه بله ممنونم......
تهیونگ: داشتم میرفتم به سمت اتاق دکتر که احساس کردم پامو گذاشتم رو یه چیزی...... پامو گذاشته بودم رو یه دفتر....... ینی این دفتره مال کیه....... همینطور که داشتم تمیزش میکردم....................
۵۶.۵k
۲۷ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.