فیک کوک ( عشق ) ادامه پارت 17
بعد ولم کرد ولی همچنان دستاش دور کمرم بود. دستامو بردم سمت صورتمو اشکامو پاک کردم.
بعد با خنده و لبخند ریزی گفتم : خیلی دیوونه ای!!
گفت : اره.... اینو از روز اول که دیدیم گفتی پیشی کوچولو.
باز بهم گفت پیشی کوچولو!!! بزنم لهش کنماااا ( اگه بخوای لهش کنی لهت می کنم 😡)
بعد سرمو خاروندم و با لبخند گفتم : احیانن این پیشی کوچولو اسمی نداره؟
سریع پیشونیشو چسبوند به پیشونیم و یه دستشو گذاشت پشت سرم.
بعد گفت : چرا داره.... ا/ت.....ا/ت جونگ کوک!
گفتم : پس ا/ت جونگ کوکه؟
گفت : اره برای خود خود جونگ کوک... برای کسه دیگه ای هم نه!
بعد ولم کرد و گوشیشو برداشت و منم به دیوار تکیه دادم .
بعد با تعجب گفت : دختر چه خبره!!!!! چرا اینقدر زنگ زدی؟
گفتم : یعنی چی چرا؟ یه هفته خبری ازت نیس!
گفت : هوم..... اره.
بعد اخم کردم و دست به سینه شدم و کف یکی از پاهامو چسبوندم به دیوار و گفتم : بزار منم یه هفته جواب تلفنتو ندم..... بعد میفهمی چه دردی داره!
اخم شدیدی کرد که ترسیدم و اخم از رو صورتم رفت. بعد بهم خیره شد و موچ دوتا دستامو گرفت و به دیوار چسبوند و صورتو نزدیکم کرد و گفت : تو جرعت داری یک هفته جواب تلفونمو نده... اونوقت من میدونم و تو.
ترسیدم که کاری باهام بکنه برای همین با صدای پر ترس گفتم : ب.... با..... باشه. ببخشید...
بعد اخم سنگینش تبدیل به یه لبخند خیلی کیوت شد و پیشونیمو بوسید و گفت : افرین دیگه با من شوخی نکن.
بعد ولم کرد و گفت : من میرم تا شرکت تهیونگ ... بعد بهت زنگ میزنم و میام دنبالت با نهال و تهیونگ بریم بیرون..
هیچی نگفتم. دوتا دستامو از ترس روی قلبم گذاشتم و نهال سریع دویید سمتم و گفت : همه چی رو مو به مو دیدم و شنیدم.... بنظرم با جونگ کوک شوخی نکن... چون اون جور که من دیدم و شنیدم بد میبینی!
به رفتم جونگ کوک خیره بودم و پلک نمیزدم و گفتم : اره... خودشم گفت.
۰۰۰۰۰
خودم این پارتو خیلی دوست داشتم 😁
شما چی؟ 😋
بعد با خنده و لبخند ریزی گفتم : خیلی دیوونه ای!!
گفت : اره.... اینو از روز اول که دیدیم گفتی پیشی کوچولو.
باز بهم گفت پیشی کوچولو!!! بزنم لهش کنماااا ( اگه بخوای لهش کنی لهت می کنم 😡)
بعد سرمو خاروندم و با لبخند گفتم : احیانن این پیشی کوچولو اسمی نداره؟
سریع پیشونیشو چسبوند به پیشونیم و یه دستشو گذاشت پشت سرم.
بعد گفت : چرا داره.... ا/ت.....ا/ت جونگ کوک!
گفتم : پس ا/ت جونگ کوکه؟
گفت : اره برای خود خود جونگ کوک... برای کسه دیگه ای هم نه!
بعد ولم کرد و گوشیشو برداشت و منم به دیوار تکیه دادم .
بعد با تعجب گفت : دختر چه خبره!!!!! چرا اینقدر زنگ زدی؟
گفتم : یعنی چی چرا؟ یه هفته خبری ازت نیس!
گفت : هوم..... اره.
بعد اخم کردم و دست به سینه شدم و کف یکی از پاهامو چسبوندم به دیوار و گفتم : بزار منم یه هفته جواب تلفنتو ندم..... بعد میفهمی چه دردی داره!
اخم شدیدی کرد که ترسیدم و اخم از رو صورتم رفت. بعد بهم خیره شد و موچ دوتا دستامو گرفت و به دیوار چسبوند و صورتو نزدیکم کرد و گفت : تو جرعت داری یک هفته جواب تلفونمو نده... اونوقت من میدونم و تو.
ترسیدم که کاری باهام بکنه برای همین با صدای پر ترس گفتم : ب.... با..... باشه. ببخشید...
بعد اخم سنگینش تبدیل به یه لبخند خیلی کیوت شد و پیشونیمو بوسید و گفت : افرین دیگه با من شوخی نکن.
بعد ولم کرد و گفت : من میرم تا شرکت تهیونگ ... بعد بهت زنگ میزنم و میام دنبالت با نهال و تهیونگ بریم بیرون..
هیچی نگفتم. دوتا دستامو از ترس روی قلبم گذاشتم و نهال سریع دویید سمتم و گفت : همه چی رو مو به مو دیدم و شنیدم.... بنظرم با جونگ کوک شوخی نکن... چون اون جور که من دیدم و شنیدم بد میبینی!
به رفتم جونگ کوک خیره بودم و پلک نمیزدم و گفتم : اره... خودشم گفت.
۰۰۰۰۰
خودم این پارتو خیلی دوست داشتم 😁
شما چی؟ 😋
۱۰.۰k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.