پارت ۳۲
پارت ۳۲
ویو کوک
بغلش کردم و خوابیدیم
صبح با حس وحشتناکی از خواب پریدم
تمام بدنم خیس عرق بود ، به ته که کنارم با آرامش خوابیده بود نگاه کردم
سعی کردم یکم آروم شم ، کابوس خیلی بدی دیدم و واقعا از شدت خوشحالی نتونستم تحمل کنم و سفت بغلش کردم
حس کردم بیدار شده ، اما نمیتونستم جدا شم
واقعا حالم خوش بود که همش الکی بوده
+ک....کوک خوبی؟!(خوابالو)
-نه(بغض)
+چیشده؟؟؟
-ته هیچ وقت ترکم نکن..
+من هیچ وقت اینکار رو نمیکنم
حدودا ۱۰ دقیقه همون جور بغلش کرده بودم ، یهو عین برق گرفته ها سریع ولش کردم
+چیشد؟؟؟
-مدرسههههه
+واییییییییییییی
-بدووووووووو
سریع پریدیم و حاضر شدیم و رفتیم سمت مدرسه
+هه هه هه(نفس نفس)
-خ...و...ب...ی(نفس نفس)
+آ..آره
-هوففففف بریم تو
باهم رفتیم تو و نشستیم
یکم تو حیاط موندیم و رفتیم سر کلاس هامون
معلممون هم اومد و یکم حرف زد که زنگ رو زدن
+پاشو بریم
-بریم.!
رفتیم با ته بیرون ، اما هرچی دنبال بچه ها گشتیم نبودن ، نمیدونم چی شده بود...
ما هم باهم نشستیم که یکی چشمام رو از پشت گرفت ، کپ کرده بودم
شوگا:بگو کیه؟
-از صدات معلومه شوگایی
شوگا: پوکر فیس/:
+-سلام
شوگا: سلام
+پس بقیه کوشن؟؟
شوگا : پشت مدرسه
-عه چیکار میکنن شیطونا؟
شوگا : هیچی جیهوپ رو دلداری میدن
+-چرا؟!!!
شوگا : لارا بخاطر حال بد مامانش رفته و یک هفته دیگه میاد و جیهوپ داره عین اسفند رو آتیش بالا پایین میپره |:
+اوووو
-خب به هر حال که بر میگرده /:
شوگا :بیا برو تو کله جیهوپ کن نه من /:
+خیله خب ول کنین بریم باهم
رفتیم پشت مدرسه که صدای بچه ها به گوشم خورد
+-سلام
همشون:سلام
+اینجا چه خبره؟
-عروسی گرفتین از کیه اینجایین؟؟
جیهوپ : لارا رفتهههههه
+برای همیشه که نرفته خره ، رفته پیش مامانش و بعد یه هفته میاد |:
جیهوپ : اما آمادگیش رو نداشتممممم
- (پوکر) =|
شوگا : بیا من که گفتم
جیمین : هوفففففف جیهوپ بسهههههه ، لارا برمیگرده ، خودش گفت که باهات تماس میگیره
جین : راس میگه بس کن
جیهوپ : خیله خب
خلاصه که باهم رفتیم تو کلاس هامون و مدرسه بلاخره تموم شد
هوفففف واقعا خسته بودم
+خب کوک فعلا خداحافظ :)
-کجا؟؟!
+خونه /:
-بریم.
+بریم نه برم . دارم میرم پیش آجوما
-نه خیرررررررر
+ووششششششششش (پوکر فیس) /:
به زور بردمش خونه خودم
+کوک من هم خونه دارم ، بسه دیگه همش خونه توییم
-حرف نزن بچه بیا بریم
+گگگگ
خب بچه ها پارت بعدی هم گذاشتم
ببخشید انقدر دیر میزارم ، ولی قول سعی خودم رو بکنم سریع تر بزارم...
ویو کوک
بغلش کردم و خوابیدیم
صبح با حس وحشتناکی از خواب پریدم
تمام بدنم خیس عرق بود ، به ته که کنارم با آرامش خوابیده بود نگاه کردم
سعی کردم یکم آروم شم ، کابوس خیلی بدی دیدم و واقعا از شدت خوشحالی نتونستم تحمل کنم و سفت بغلش کردم
حس کردم بیدار شده ، اما نمیتونستم جدا شم
واقعا حالم خوش بود که همش الکی بوده
+ک....کوک خوبی؟!(خوابالو)
-نه(بغض)
+چیشده؟؟؟
-ته هیچ وقت ترکم نکن..
+من هیچ وقت اینکار رو نمیکنم
حدودا ۱۰ دقیقه همون جور بغلش کرده بودم ، یهو عین برق گرفته ها سریع ولش کردم
+چیشد؟؟؟
-مدرسههههه
+واییییییییییییی
-بدووووووووو
سریع پریدیم و حاضر شدیم و رفتیم سمت مدرسه
+هه هه هه(نفس نفس)
-خ...و...ب...ی(نفس نفس)
+آ..آره
-هوففففف بریم تو
باهم رفتیم تو و نشستیم
یکم تو حیاط موندیم و رفتیم سر کلاس هامون
معلممون هم اومد و یکم حرف زد که زنگ رو زدن
+پاشو بریم
-بریم.!
رفتیم با ته بیرون ، اما هرچی دنبال بچه ها گشتیم نبودن ، نمیدونم چی شده بود...
ما هم باهم نشستیم که یکی چشمام رو از پشت گرفت ، کپ کرده بودم
شوگا:بگو کیه؟
-از صدات معلومه شوگایی
شوگا: پوکر فیس/:
+-سلام
شوگا: سلام
+پس بقیه کوشن؟؟
شوگا : پشت مدرسه
-عه چیکار میکنن شیطونا؟
شوگا : هیچی جیهوپ رو دلداری میدن
+-چرا؟!!!
شوگا : لارا بخاطر حال بد مامانش رفته و یک هفته دیگه میاد و جیهوپ داره عین اسفند رو آتیش بالا پایین میپره |:
+اوووو
-خب به هر حال که بر میگرده /:
شوگا :بیا برو تو کله جیهوپ کن نه من /:
+خیله خب ول کنین بریم باهم
رفتیم پشت مدرسه که صدای بچه ها به گوشم خورد
+-سلام
همشون:سلام
+اینجا چه خبره؟
-عروسی گرفتین از کیه اینجایین؟؟
جیهوپ : لارا رفتهههههه
+برای همیشه که نرفته خره ، رفته پیش مامانش و بعد یه هفته میاد |:
جیهوپ : اما آمادگیش رو نداشتممممم
- (پوکر) =|
شوگا : بیا من که گفتم
جیمین : هوفففففف جیهوپ بسهههههه ، لارا برمیگرده ، خودش گفت که باهات تماس میگیره
جین : راس میگه بس کن
جیهوپ : خیله خب
خلاصه که باهم رفتیم تو کلاس هامون و مدرسه بلاخره تموم شد
هوفففف واقعا خسته بودم
+خب کوک فعلا خداحافظ :)
-کجا؟؟!
+خونه /:
-بریم.
+بریم نه برم . دارم میرم پیش آجوما
-نه خیرررررررر
+ووششششششششش (پوکر فیس) /:
به زور بردمش خونه خودم
+کوک من هم خونه دارم ، بسه دیگه همش خونه توییم
-حرف نزن بچه بیا بریم
+گگگگ
خب بچه ها پارت بعدی هم گذاشتم
ببخشید انقدر دیر میزارم ، ولی قول سعی خودم رو بکنم سریع تر بزارم...
۱.۴k
۰۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.