رمان شراب خونی🤤🍷
#شراب_خونی
#part77
"ویو تهیونگ"
به جیمین نگاه کردم که گفت
"اون دیگه خونی نداره و قراره دوباره متولد بشه...پس به جسمش دیگه نیازی نیست...!"
تهیونگ:دلم براش تنگ شده...
کوک:چی؟
تهیونگ:هیچی...🙂🖤
کوک:....ببین اگه یک بار دیگه دور من و خانواده ام و دوستام بچرخی ...یه جوری میزنمت و میکشمت که همه ی این دنیا دلشون به حال تو بسوزه...!
جیمین:(خنده)
کوک:اگه خنده داره میخوای همین الان انجامش بدم؟هوم؟
جیمین:معلومه که نه...من که بهتون گفتم...
کوک:...الهه ی روح الان کجاست؟
جیمین:معلوم نیست
کوک:چی؟
نامجون:دنیای ما
ات:چییییی؟؟؟یعنی دنیای ادم ها!
نامجون:منکه ادم نیستم!
ات:یعنی چی؟
نامجون:عه فکر کنم این هنوز نمیدونه...ببین من کیم نامجون ام و یک دراکولام...اکی؟
ات:عاااا در...دراکولا...خب مهم نیست با این چیزایی که این چند هفته فهمیدم این دربرابرش چیز خاصی نیست😶😐😂
نامجون:(خنده)
کوک:بریم....ولی حواسم بهت هست اقای پارک جیمین...!
#part77
"ویو تهیونگ"
به جیمین نگاه کردم که گفت
"اون دیگه خونی نداره و قراره دوباره متولد بشه...پس به جسمش دیگه نیازی نیست...!"
تهیونگ:دلم براش تنگ شده...
کوک:چی؟
تهیونگ:هیچی...🙂🖤
کوک:....ببین اگه یک بار دیگه دور من و خانواده ام و دوستام بچرخی ...یه جوری میزنمت و میکشمت که همه ی این دنیا دلشون به حال تو بسوزه...!
جیمین:(خنده)
کوک:اگه خنده داره میخوای همین الان انجامش بدم؟هوم؟
جیمین:معلومه که نه...من که بهتون گفتم...
کوک:...الهه ی روح الان کجاست؟
جیمین:معلوم نیست
کوک:چی؟
نامجون:دنیای ما
ات:چییییی؟؟؟یعنی دنیای ادم ها!
نامجون:منکه ادم نیستم!
ات:یعنی چی؟
نامجون:عه فکر کنم این هنوز نمیدونه...ببین من کیم نامجون ام و یک دراکولام...اکی؟
ات:عاااا در...دراکولا...خب مهم نیست با این چیزایی که این چند هفته فهمیدم این دربرابرش چیز خاصی نیست😶😐😂
نامجون:(خنده)
کوک:بریم....ولی حواسم بهت هست اقای پارک جیمین...!
۵.۸k
۲۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.