𝙿𝚊𝚛𝚝 ¹
𝚆𝚒𝚕𝚍 𝚛𝚘𝚜𝚎🌹
ا/ت ویو: دوباره با ناراحتی از مطب دکتر اومدیم بیرون. سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت خونه.
.................
* فلش بک به چند وقت قبل*
ا/ت ویو: من و جیهوپ نزدیک به ۲ساله که باهم ازدواج کردیم. توی این دوسال باهم تصمیم گرفتیم که بچه دار شیم اما یه مشکلی این وسط بود ، اینکه یکی از ما بچه دار نمیشد. به بهترین دکترا مراجعه کردیم و همشون گفتن که مشکل از منه که بچه دار نمیشم. خودم خیلی ناراحت بودم از این قضیه اما جیهوپ بهم امید میداد و میگفت که خیلیا بودن که دکترا بهشون گفتن بچه دار نمیشن ولی بعدا بچه دار شدن.
*پایان فلش بک*
از ماشین پیاده شدیم بدون اینکه منتظر جیهوپ وایسم رفتم سمت خونه و کلید و انداختم تو در و درو باز کردم. این دکترم قطع امیدمون کرده بود.
رفتم تو اتاق و لباسمو عوض کردم و رو تخت دراز کشیدم و پتو رو انداختم رومو خوابیدم. چند دقیقه بعد در اتاق باز شد و جیهوپ اومد تو اتاق. نخوابیده بودم ولی چشام بسته بود.
جیهوپ بعد عوض کردن لباسش اومد و رو تخت دراز کشید. با حس چیزی دورم چشامو باز کردم و دیدم که جیهوپ از پشت بغلم کرده.
جیهوپ: تو نباید امیدِتو از دست بدی. هیچ چیز غیر ممکن نیست.
چرخیدم سمتش و تو چشماش نگا میکردم.
ا/ت: منو ببخش تو خیلی بچه دوس داری ولی من نمیتونم آرزوی پدر شدنتو برآورده کنم.
جیهوپ: دیگه این حرفو نزن ، من تا وقتی تورو دارم دیگه هیچی نمیخوام.
ا/ت: دوست دارم
جیهوپ: من بیشتر.
یکم بعد جفتمون خوابمون برد.
.....................
ا/ت ویو: از خواب بیدار شدمو و دیدم که جیهوپ پیشم نیست. از رو تخت پاشدم و رفتم دستشویی دست و صورتمو شستم و بعد از اتاق رفتم بیرون و دیدم که جیهوپ داره میز شامو مچینه
جیهوپ: سلام ، بیدار شدی😊
ا/ت: ساعت چنده مگه
جیهوپ: ساعت هشته.
ا/ت: یعنی من این همه خوابیدم. ببخشید تورم تو زحمت انداختم.
جیهوپ: حالا یه بارم من شام درست کنم چیزی نمیشه که.😄
ا/ت:☺️
نشستیم و شامو خوردیم بعد شام یه فیلم دیدیم و خوابیدیم.
فردا صبح....
بعد از اینکه هوسوک رفت سرکار حوصلم سر رفت و نشستم یکم فیلم دیدم. که یهو گوشیم زنگ خورد ، به گوشیم نگا کردم و دیدم که مامان هوسوکه تماسو وصل کردم و......
•ادامه دارد•
▪︎رز وحشی▪︎
ا/ت ویو: دوباره با ناراحتی از مطب دکتر اومدیم بیرون. سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت خونه.
.................
* فلش بک به چند وقت قبل*
ا/ت ویو: من و جیهوپ نزدیک به ۲ساله که باهم ازدواج کردیم. توی این دوسال باهم تصمیم گرفتیم که بچه دار شیم اما یه مشکلی این وسط بود ، اینکه یکی از ما بچه دار نمیشد. به بهترین دکترا مراجعه کردیم و همشون گفتن که مشکل از منه که بچه دار نمیشم. خودم خیلی ناراحت بودم از این قضیه اما جیهوپ بهم امید میداد و میگفت که خیلیا بودن که دکترا بهشون گفتن بچه دار نمیشن ولی بعدا بچه دار شدن.
*پایان فلش بک*
از ماشین پیاده شدیم بدون اینکه منتظر جیهوپ وایسم رفتم سمت خونه و کلید و انداختم تو در و درو باز کردم. این دکترم قطع امیدمون کرده بود.
رفتم تو اتاق و لباسمو عوض کردم و رو تخت دراز کشیدم و پتو رو انداختم رومو خوابیدم. چند دقیقه بعد در اتاق باز شد و جیهوپ اومد تو اتاق. نخوابیده بودم ولی چشام بسته بود.
جیهوپ بعد عوض کردن لباسش اومد و رو تخت دراز کشید. با حس چیزی دورم چشامو باز کردم و دیدم که جیهوپ از پشت بغلم کرده.
جیهوپ: تو نباید امیدِتو از دست بدی. هیچ چیز غیر ممکن نیست.
چرخیدم سمتش و تو چشماش نگا میکردم.
ا/ت: منو ببخش تو خیلی بچه دوس داری ولی من نمیتونم آرزوی پدر شدنتو برآورده کنم.
جیهوپ: دیگه این حرفو نزن ، من تا وقتی تورو دارم دیگه هیچی نمیخوام.
ا/ت: دوست دارم
جیهوپ: من بیشتر.
یکم بعد جفتمون خوابمون برد.
.....................
ا/ت ویو: از خواب بیدار شدمو و دیدم که جیهوپ پیشم نیست. از رو تخت پاشدم و رفتم دستشویی دست و صورتمو شستم و بعد از اتاق رفتم بیرون و دیدم که جیهوپ داره میز شامو مچینه
جیهوپ: سلام ، بیدار شدی😊
ا/ت: ساعت چنده مگه
جیهوپ: ساعت هشته.
ا/ت: یعنی من این همه خوابیدم. ببخشید تورم تو زحمت انداختم.
جیهوپ: حالا یه بارم من شام درست کنم چیزی نمیشه که.😄
ا/ت:☺️
نشستیم و شامو خوردیم بعد شام یه فیلم دیدیم و خوابیدیم.
فردا صبح....
بعد از اینکه هوسوک رفت سرکار حوصلم سر رفت و نشستم یکم فیلم دیدم. که یهو گوشیم زنگ خورد ، به گوشیم نگا کردم و دیدم که مامان هوسوکه تماسو وصل کردم و......
•ادامه دارد•
▪︎رز وحشی▪︎
۲۶.۷k
۰۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.