(`عشق بی روح `)

(`عشق بی روح `)
P²⁵


ادمین ویو

کوک و ات باهم میرن خرید و کلی خرید میکنن و بعد بر می گردن خونه


ات ویو
بعد کلی خرید اومدیم خونه و چون خیلی خسته بودیم کوک رفت حموم و بعد من رفتم و بعد گرفتیم خوابیدیم

کوک ویو

رفتیم خونه من رفتم حموم و بعد از من ات رفت بعد اومدیم خوابیدیم

۵ ساعت بعد

ات ویو

بلند شدم ودیدم ساعت ۳ ظهر هست خیلی گشنم بود پس اروم از توی بغل کوک اومدم بیرون و رفتم توی آشپزخونه تا ناهار درست کنم تصمیم گرفتم پاستا درست کنم با یکم کیمچی چون کوک عاشق پاستا بود بعد نیم ساعت که غذا درست کردم رفتم تا کوک رو صدا بزنم

ات : کوک ..... کوک....( خیلی اروم)
کوک : هوم( خواب آلود )
ات: پاشو ناهار درست کردم
کوک : اومممم..... حالا چی درست کردی
ات : بیا میفهمی
کوک : باشه الان میام

ات ویو

داشتم میز رو میچیدم که کوک اومد و گفت

کوک : اوممممم پاستااااا( قیافه کیوت )
ات : زدم زیر خنده
کوک : چیشده
ات : قیافت
کوک : مگه چشه
ات : خیلی کیوت بود
کوک : .............. حالا بیا غذا رو بخوریم مردم از گشنگی
ات : باشه بیا


فلش بک به بعد از تموم شدن غذا

کوک : ات دست درد نکنه خیلی خوشمزه بود
ات : خواهش میکنم عشقم
که گوشه کوک زنگ میخوره




حمایت نفسام 🔪🩸❤
پارت بعدی رو هم الان میزارم
🤍💜